لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 31
ستارخان سردار ملی
ستار فرزند حاج حسن بزاز قره داغی یکی از قهرمانان نهضت مشروطیت ایران محسوب می شود که در ارتباط با فرمان علمای نجف به مبارزه با دستگاه محمدعلی شاه قاجار برخاست. سال تولد او را 1284 قمری در قره داغ ذکر کرده اند. اولین برخورد ستارخان با محمدعلی شاه و اجزای او به سال 1304 قمری برمی گشت که اطرافیان بدرفتار محمدعلی میرزا در تعقیب دو خانزاده محلی قره داغ به باغ پدر ستارخان حمله کردند و در جریانِ در گیری و دفاع ستارخان از پناهندگان، دلاور ظلم ستیز آذربایجانی از ناحیه پا تیر خورد و سپس به دژ نارین قلعه اردبیل منتقل و محبوس شد. بعدها به صف تفنگداران ویژه ولیعهد، مظفرالدین میرزا درآمد و به ستارخان معروف شد و مأموریت هایی را نیز انجام داد، از جمله مبارزه با راهزنان ترکمن که به همین منظور به مشهد رفت، اما مدتی بعد، از آن کسوت خارج شد و در 1312 قمری به سامرا رفت. در سامرا چون با بدرفتاری خدام آستانه با زائران ایرانی روبه رو شد به همراه چند جوان غیرتمند آذربایجانی، خدام بدرفتار آستانه عسکریین (علیهما السلام) را تنبیه کرد و دستگیر شد که به شفاعت میرزای شیرازی آزاد گردید و به ایران بازگردانده شد. البته او یک بار دیگر نیز در 1319 قمری به زیارت عتبات عالیات شتافت. ستارخان به واسطه اوضاع زمانه و ظلم و ستم حکومتیان و روحیه ظلم ستیزش زندگانی آرامی نداشت. وی پس از بازگشت از نجف اشرف به کار مباشرت املاک و سپس فروش اسب مشغول شد.
با پا گرفتن نهضت مشروطیت در ایران او نیز که از دستگاه حاکمه ناراضی بود به صف مشروطه خواهان پیوست. تبریز یکی از کانون های مهم مشروطه خواهی بود که بنابر روایت کسروی ماهیتی دینی داشت، اما رفته رفته با پر رنگ تر شدن حضور سوسیال دموکرات های قفقازی در تبریز نزاع و درگیری به تبریز هم راه یافت که پس از حمله به مجلس که به دستور محمدعلی شاه صورت گرفت ابعاد گسترده تری یافت. در بین صفوف مردم تبریز گرایشهای مختلفی وجود داشت؛ عده ای به عشق دین و اطاعت از فرامین مراجع نجف، بخشی از فرط علاقه به مشروطه و برخی از فرط بغض نسبت به محمدعلی شاه گرد هم آمده بودند. در این بین ستارخان که خود را گوش به فرمان مراجع نجف و مطیع اوامر آنها می دانست نقش آفرینی درخشانی کرد. این در حالی بود که عناصر سوسیال دموکرات در تبریز و همراهان آنها در تهران قصدشان برهم زدن اوضاع ایران بود و نه برقراری آزادی و رفع استبداد. صداقت ستارخان در مشروطه خواهی نام او را زبانزد اهل آذربایجان و اهالی ایران کرد. با فتح تهران حاکم اعزامی از سوی مشروطه خواهان، یعنی مخبرالسلطنه از ابتدا با ستارخان سرگردان بود لذا مقدمات اعزام ستارخان را به تهران فراهم نمود، در این ماجرا کنسولگری روس و انگلیس نیز با مخبرالسلطنه همداستان بودند. در اوضاعی که شهرهای واقع بین تبریز و تهران و پایتخت منتظر قدوم سردارها بودند عده ای از افراطیون که از حضور سرداران در تهران ناراحت بودند، برای حذف آنان نقشه هایی در سر می پروراندند.
سپهدار اعظم طی تلگرافی به آخوند خراسانی می نویسد:
بنابه ضرورت عاجله٬ سردار و سالار ملّی به تهران احضار٬ و سه روز است حرکت کرده اند. بعد از حرکت آنها معلوم شد در تهران اشخاص مغرض معاند و دیگران مصمم شده اند که آن دو وجود محترم را آلت اجرای مقاصد فاسده نموده در تخریب خود آنها و اختلاف مملکت نقشه ها دارند... 1
وی از آیات می خواهد که سرداران را موقتاً به عتبات نزد خود دعوت کنند. این امر ازسوی آیات تحقق یافت ولی ستارخان و باقرخان به سمت تهران روانه شده بودند٬ درطول مسیر به جهت پایمردیهای آنان مردم شهرها به استقبال آمدند. عین السلطنه سالور درخصوص توقّف آنها در قزوین می نویسد:
بعضیها را به عنوان مجاهد نزد معظم له معرفی کرده بودند. تغیّر کرده بود که این اسم را کی گذاشته؟ مجاهد یعنی چه؟ در رکاب کدام امام٬ برای چه امری حکم صادرشده؟ این کارها چه ربط به جهاد داشته و دارد... 2
همو از بروز بحران و ناآرامی در شهرهای مختلف و منع حمل اسلحه در تهران به جهت شرارت برخی از مشروطه خواهان و کشت و کشتار در شهرها در همان روزها خبرمی دهد. 3 او همچنین می نویسد:
روزنامه ها به درجه ای مهمل می نویسند که همان بهتر که عهد کردیم دیگر نخریم. عجالتاً شهر ما از ورود سردارَیْن٬ سالارین٬ شیرَیْن٬ بَبْرَیْن٬ ستارَیْن و باقرَیْن قرین مباهات و افتخار است... این روزها با نهایت جلال مشغول بازدید هستند تا بعد به چه رویه بیفتد... 4
در همین اوقات آیت الله خراسانی طی تلگرافی به سید عبدالله بهبهانی و سایر حجج اسلام اعلام می کنند: به موجب مکاتیب متکثره داخله در شماره ١٢١ جریده ایران نو حکم قصاص را خلاف سیاست و حکمت شمرده به آیه مبارکه ولکم فی القصاص حیوة یا اولی الالباب که حکماء و فلاسفه غیرمسلمین همه به حکمتهای مودوعه در آن کریمه مبارکه اقرار و به فهم آن افتخار دارند استحقار نموده البته٬ چگونگی را اعلام بلکه همین شماره را عاجلاً ارسال فرمایند تا در صورت صدق٬ حکم الهی عزاسمه به عموم مسلمین اعلام شود. 5
سرداران٬ در روز جمعه ٤ ربیع الثانی ١٣٢٨ ه.ق وارد تهران شدند و مورد استقبال عمومی واقع گردیدند. آیت الله بهبهانی نیز٬ فرزند و چند تن از اجزاء خود را به استقبال فرستادند. این در حالی بود که برخی از وکلای آذربایجان از ورود سرداران به پایتخت و استقبال
دسته بندی : ادبیات و تاریخ و باستان
فرمت فایل: ورد ( قابلیت ویرایش )
قسمتی از محتوی متن پروژه ...
تعداد صفحات : 16 صفحه
ستارخان سردار ملی در بین مردانی که برای دفاع از مشروطیت و حقوق ملت دست به شمشیر برده و آنرا پس از استبداد صغیر دو مرتبه بازگردانیدند، ستارخان سردار ملی مقام اول را دارد؛ بحق او قهرمان مشروطیت ایران است. ستارخان پیش از مشروطیت از لوطیان تبریز بود.
لوطیان تبریز از قدیم طبقه خاصی را تشکیل میدادند و اخلاق و عادات بخصوصی داشتند.
با حکومت و مأمورین دولت همیشه مخالفت می نمودند؛ چنانکه در عصر شاه طهماسب صفوی عده ای از آنان در عصیان طغیان نمودند و به مجازات رسیدند.
پس از بروز اختلاف بین متشرعه و شیخیه، لوطی ها نیز دو دسته شدند و به مخالفت همدیگر برخاستند.
اعمال و رفتار آنان مورد توجه طبقات مردم بود.
محمدامین خیابانی دیوانی به زبان ترکی درباره وقایع لوطی های تبریز سروده که در عهد نادرمیرزا مؤلف "تاریخ تبریز" با وصف چند دفعه چاپ کمیاب بوده است.
ستارخان از لوطیان بومی نبود، بلکه اصل او از قراجه داغ و از ایل محمدخانلو بود.
خود به شیخیه اعتقاد داشت و روزگاری در اطراف شهر به سر می برد.
پنهانی به مشهد رفته و برگشته بود. ستارخان پس از اعلام مشروطیت به شهر آمد و به اسب فروشی اشتغال ورزید و سپس جزو مجاهدین مسلح گردید.
پس از بمباردمان مجلس، دعوت انجمن ایالتی آذربایجان را که خود را به دنیا جانشین مجلس بمباردمان شده معرفی می کرد، قبول کرد.
در محله امیرخیز با قوای دولتی جنگ نمود.
با وصف شکست مجاهدین و سست شدن آنها، وی استقامت به خرج داد و تسلیم نشد و محله امیرخیز را به تصرف قشون دولتی نداد.
وقتی بر ایران گذشته است که مشروطیت فقط در محله امیرخیز تبریز وجود داشت و همه جای ایران در دست پادشاه مستبد بود. ژنرال قونسول روس به وی بیرق روسیه داده و تضمین می کرد که اگر تسلیم شود از تعرض محمدعلی شاه مصون باشد، اما او قبول نکرد.
آنقدر مقاومت کرد تا مجاهدین محلات دیگر به جنبش آمدند و قوای دولت را عقب راندند.
این مقاومت به محمدعلی شاه معلوم ساخت که بلوای تبریز امری جدی است و ممکن است کار آن بلوا بالاتر گیرد و کار به جاهای باریکتر بکشد.
این بود که عین الدوله را به محاصره تبریز فرستاد و از عشایر و خوانین نفر و اسلحه خواست.
ستارخان بدواً اردوی ماکو را منهزم نمود و بعداً عین الدوله را عقب نشاند و بر تبریز مسلط شد.
پس از آن، به زور از مردم اعانه خواست و مرتکب بعضی اشتباهات شد و مردم را ناراضی نمود.
(موضوع اعانه جمع کردن ستارخان مربوط می شود به خبردار شدن انجمن تبریز از بمباردمان مجلس و احتمال کودتا بر علیه مشروطیت نوپا.
نخستین اقدام انجمن پس از اطلاع بر این موضوع، پس از ارسال تلگرافها به سایر شهرها، در صدد اعزام نیروی مسلح به تهران درآمد.
به دنبال این تصمیم دفتر اعانه ای برای تأمین هزینه این اردوکشی دایر گردید.) پس از آنکه قشون روس وارد تبریز گردید، وی به شهبندری عثمانی (قونسولخانه) پناه برد و بالاخره به طهران رهسپار شد.
در پایتخت مشروطه پذیرایی گرم و باشکوه از وی به عمل آمد.
ستارخان با شاه و نایب السلطنه در یک کالسکه نشسته، با جلال تمام وارد شهر گشت و در باغ اتابک منزل گرفت. چون پس از فتح تهران به دست ملیون، احتیاجی به وجود مجاهدین نبود و این جماعت با در دست داشتن اسلحه امنیت پای
متن بالا فقط تکه هایی از محتوی متن پروژه میباشد که به صورت نمونه در این صفحه درج شدهاست.شما بعد از پرداخت آنلاین ،فایل را فورا دانلود نمایید
لطفا به نکات زیر در هنگام خرید دانلود مقاله : توجه فرمایید.
در این مطلب،محتوی متن اولیه قرار داده شده است.
« پرداخت آنلاین و دانلود در قسمت پایین »