زی زی فایل

دانلود فایل

زی زی فایل

دانلود فایل

هنر مفهومی 17 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 18

 

هنر مفهومی

 

هنر مفهومی به طور عام به مجموعه آثاری اشاره دارد که در آنها انتقال ایده یا مفهوم به مخاطب، نیازمند خلق و نمایش شیء سنتی هنری نیست. به بیان دیگر هنر مفهومی ، ارائه انتزاعی معنای ذهنی هنرمند – بصورت کاملاً صریح – بدون اهمیت دادن به شکل ذهنی و صورت خیالی اثر است.

شیوه های هنر مفهومیچیدمان (Installation ) : بداهه گرایی با توجه به شرایط حاکم بر محیط

مینی مالیسم (Minimalism) : خلاصه گرایی در فرم با تاکید بر محتوا

هنر اجرایی (Performance) : اجرای مراسم برای بیان محتوا

هنر روایتی (Narrative Art) : روایت گری در محیط با نشان دادن تأثیر یک اتفاق

هنر فضای باز (Land Art) : بیان یک مفهوم با خلق اثر در فضای باز و طبیعت

هنر و زبان (Art And Language) : ارائه یک مفهوم با کلمات

ویدیو آرت (Video Art) : ارائه یک مفهوم با تصاویر متحرک و صدا

بادی آرت (Body Art) : به کارگیری اندام انسان در ارائه معنا

هنر بر پایه اتفاق(Happening Art): ایجاد نتایج یک اتفاق در محیط برای بیان مفهوم

هنر فرایندی (Process Art) : استفاده از هر ماده ناپایدار در هنر مفهومی با استفاده از فن عکاسی

فلسفه هنر مفهومی

«آیا هنر نوعی تفکر و فلسفه است؟ » پرسشی است که در مباحث نظری مربوط به هنر مفهومی بسی پررنگ است.

این امر بدان دلیل است که هنر مفهومی هنری است که فراوان با ایده ها و آرا پیوند می خورد. با رشد هنر مفهومی، پرسشهایی بغایت فربه تر از قبل، فراروی فیلسوفان هنر قرار گرفت. دغدغه های فلسفی برخاسته از هنر مفهومی را می توان به دو دسته اصلی تقسیم کرد. دسته اول سوالات خاصی هستند که ویژگی های فردی هنر مفهومی را مورد پرسش قرار می دهند. البته کند و کاوهای فلسفی در این حیطه تنها متوجه انسجام و پیوستگی درونی اثر هنری و اهداف اثر نیستند بلکه توجهاتی نیز به پایه های بیرونی اثر دارند.

به عنوان مثال اینکه «در حالی که قلمرو هنر از اندیشه مجزاست آیا از نظر فلسفی می توان هنر را گونه ای اندیشه دانست؟» در این دسته می گنجد.در درجه دوم، هنر مفهومی، مسایل فلسفی را از نظر گسترده تری مطرح می کند به شکلی که از فلسفه خواسته شده برای مسایلی همچون ماهیت هنر، نقش هنرمند و تجربه هنری دیدگاه جدیدی تعریف کند. در خیلی از جنبه های حائز اهمیت، هنر مفهومی در مقابل دیگر گونه های هنری، خصوصا هنرهای سنتی، جبهه گیری ناخوشایندی دارد به طوری که این مسأله موجب نگرانی کسانی شده که به امکان وجود نظریه جهانی هنر امیدوار بوده اند. چرا که اگر برای هنر مفهومی یک قاعده خاص تعریف شود و برای سایر گونه های هنری قاعده دیگری وجود داشته باشد آیا می توان همچنان هنر مفهومی را گونه ای هنر دانست (با تعریفی مجزا از سایر انواع هنری، اما همچنان در نقش نوعی هنر)؟ و آیا سایر گونه های هنری نمی توانند تقاضای نظریه هنری مجزایی داشته باشند؟ و اگر آنها نیز چنین حقی دارند پایان این درخواست ها کجا می تواند باشد و آیا در این میان فلسفه با مواجهه با این موارد بی پایان قدرت تفسیری اش را از دست نمی دهد؟

اگر از وجود ذاتی تمایز فلسفی بین هنر مفهومی در یک سو و سایر گونه های هنری در سوی دیگر طفره رویم نظریه های هنری مربوط به سایر هنرها،غیر از هنر مفهومی، بر مشکل دار بودن هنر مفهومی اذعان خواهند کرد. لذا در این میان حداقل اتفاقی که باید رخ دهد رسیدن به توافق در فهم اصطلاح «اثر هنری» است. یکی از دغدغه های دیگری که فلسفه هنر مفهومی را احاطه کرده این است که چرا انسان نظرات فلسفه هنر را تعقیب می کند. چه انسان درگیر دنیای گسترده و هرچند مبهم این تفحص ها شود و چه اینکه خود را از هر سیستم نظریه ای در مورد هنر، هنرمند و تجربه هنری به دور بداند، در هر صورت هنر مفهومی او را مجبور می کند که جایگاه خود را در این میان تعیین کند.فلسفه ورزی در دنیای هنر مفهومی به معنای فلسفه ورزی در یک شکل خاص هنری نیست. در واقع منظور فلسفه ورزی در نوعی هنر بازنگرانه است که وظیفه خود را به عنوان موجودی ماهیتا فلسفی درک کرده باشد. به گزارش مهر مشکل تعریف هنر فقط شامل هنر مفهومی نمی شود.

این مسأله ریشه در دو نکته مهم دارد: اول اینکه مقوله هنر، مقوله ای ناهمگن است و دیگر اینکه دیدگاههای موجود در هنر که تعریف هنر باید شامل آنها شود بسیار گسترده اند. از نظر استاندارد یک تعریف باید همه شرایط لازم و کافی موجود در چیزی که تعریف می کند را دارا باشد. با توجه به این مسأله، تعریف هنر باید توانایی تعیین دقیق شرایطی را داشته باشد که شامل تمام آثار هنری باشد. تا به حال برای رسیدن به چنین تعریفی کوتاهی شده است. شاید دلیل اساسی که بتوان برای این قضیه برشمرد تعریف زیبایی شناسانه ای باشد که در گذشته برای هنر ارائه شده است. با ظهور هنری همچون هنر مفهومی، که عمیقا بازنگرانه و دسته بندی آن بسیار دشوار است، تلاش هایی برای رسیدن به تعریفی قابل تعمیم به تمام گونه های هنری آغاز شد. به طور تصادفی در همین زمان، در اواخر دهه ۱۹۵۰ و دهه ،۱۹۶۰ رویکردوینکنشتاینی جدید وارد حوزه فلسفه هنر شد که شدیدا متاثر از نظریه های ضد بنیادگرایانه زبان بود و تفکری را پایه گذاشت که بر مورد اعتراض بودن ماهیتی بعضی از مفاهیم اعتقاد داشت. به باور



خرید و دانلود  هنر مفهومی 17 ص


تندیس‌های انتزاعی، هنر مینیمال و هنر مفهومی 48 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 50

 

تندیس‌های انتزاعی، هنر مینیمال و هنر مفهومی

در خلال سال‌های دهه 1960، تحولات بنیادینی در روند هنر مجسمه‌سازی معاصر به وقوع پیوست. هم‌گام با ساخت مجسمه‌های پاپ توسط هنرمندانی چون کلاس اولدنبرگ، هنرمند برجسته دیگری به نام دیوید اسمیت (70-1960) عرصه‌های موفقیت را به سرعت درمی‌نوردید. او در مقام یک مجسمه‌ساز راهی را در پیش گرفت که با تجربیات جکسون پولاک در نقاشی کاملاً موازی بود. اسمیت زندگی هنری خود را بدواً به عنوان یک نقاش و همکار نزدیک آرشیل گورکی و ویلم دِکونینگ، دو تن از پیشگامان اکسپرسیونیسم انتزاعی، آغاز کرد. وی بعدها به سمت مجسمه‌سازی سوق پیدا کرده و نقاشی را رها نمود، یا به تعبیر صحیح‌تر به گونه دیگری آن را دنبال کرد. او خود ترک نقاشی و معطوف شدن به روی مجسمه‌سازی در اوایل دهه 1930 را یک انقطاع ناگهانی تلقی نمی‌کند. لیکن باید دانست بین طرز تلقی اسمیت و باورهای نقاشان اکسپرسیونیست انتزاعی تقابل فزاینده‌ای وجود داشت. آثار پولاک نوعی تأکید بر دغدغه‌های حقوق فرد و نیز بیانیه‌ای در اثبات دنیای درونی رویاها، علیه واقعیت جهان خارج،‌ بودند. درواقع هنر نقاشی، آن چنانکه در ورای این آثار فهمیده می‌شود، چیزی جز طرد فرآیند مکانیکی «شکل‌سازی»‌ نبود.

برخلاف این فرآیند، آثار اسمیت محصول یک مدنیت با قدرت فن‌آوری بسیار پیشرفته بود. او اتکا زیادی به فن‌آوری صنعتی داشته و همواره در آثار خود از مجسمه‌های فلزی پیکاسو و خولیو گنزالس الهام می‌گرفت. جالب آن که او هیچ یک از این دو را از نزدیک نمی‌شناخت و تنها از طریق کتاب و مجلات با آثار آنان آشنایی پیدا کرد. وی ضمن ساده کردن فرم‌ها، عناصری از صنعت امریکا و فوت و فن آن نیز به کارش می‌افزود. فرانک اوهارا، شاعر و منتقد معاصر، در مورد او می‌گوید:

«اسمیت از همان شروع کار نشانه‌هایی از فرهنگ اسپانیایی گرفت. همین نشانه‌ها بعدها او را به سوی بهره‌مندی از مهارت‌های فنی و صنعتی‌اش، به عنوان یک فلزکار امریکایی، رهنمون ساختند. او در فلز نوعی خصوصیت زیبایی شناختی را برگرفته و پیوسته تلاش داشت به جای پنهان کردن شخصیت فلز، آن را ستایش کرده و جنبه عملی، فنی، و دوام فوق‌العاده آن را تکریم نماید.

با پایان گرفتن جنگ جهانی، اسمیت در میانه راه هنری خود به هنرمندی مشهور و قابل احترام تبدیل شده بود. در ژانویه 1047 نمایشگاه جامع مرور بر آثار او درگالری‌های ویلارد و باچ هولز در نیویورک برپا گردید. اما اصالت و ابتکار کار او بیشتر در اواخر دهه 1950، هنگامی که آثاری با ابعاد بزرگتر ساخت، بر همگان روشن شد. او در این آثار از شیوه‌های مرسوم مجسمه‌سازی امریکایی فاصله گرفت. تکنیکی که در این آثار به کار رفت او را قادر ساخت با سرعت و آزادی بیشتری کار کند و این امر حتی ساخت فرم‌های عظیم با مواد سنگین همچون فولاد را برای وی آسان کرد.

در سال 1962 اسمیت، توسط برگزارکنندگان فستیوال اسپولِتو برای اقامتی یک ماهه به ایتالیا دعوت شد و در همانجا یک کارخانه قدیمی برای استفاده به عنوان کارگاه در اختیار وی قرار گرفت. او در این کارگاه ظرف تنها 30 روز، تعداد 26 مجسمه که بسیاری از آنها ابعادی عظیم و غول پیکر داشتند، ساخت. اسمیت درواقع نخستین مجسمه‌سازی بود که درصدد خلق اثری مستقل و منحصر به فرد نبوده و فکر هنری خود را در یک مجموعه کار به صورت سری محقق می‌ساخت. در بدو امر آثار او به پیکره انسانی توجه داشت، همانند مجموعه «اگری کولا» و «منبع توتم» که در دهه 1950 ساخته شدند. وی سپس به سوی شیوه انتزاعی‌تری متمایل شد و در این سمت‌گیری مجموعه‌ای به نام «زیگ زاگ» را در خلال سالهای 4-1961 و مجموعه دیگری به نام «مکعبی» را در سال 5-1962 خلق کرد. مجوعه «مکعبی» کیفیتی پویا و ناپایدار داشته و دقیقاً همانند خصوصیت در کارهای بعدی این هنرمند نیز به عنوان مشخصه اصلی دنبال شد.

 

شکل

دیوید اسمیت، مکعبی، 1964، فلز گالوانیزه، ارتفاع 294، گالری مارلبورو، نیویورک، امریکا

اسمیت از بسیاری جهات یک هنرمند نوگرا و انقلابی بود. آثار او علیرغم ابعاد بسیار عظیم، به سختی کیفیت ظاهری یک مجسمه را تداعی می‌کنند. برخی از آنها تک مجسمه‌های تنهای هستند که حتی ممکن است یک شی بی‌معنی و موقتی یا



خرید و دانلود  تندیس‌های انتزاعی، هنر مینیمال و هنر مفهومی 48 ص


مهندسی ارزش

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 51

 

مهندسی ارزش ( با مفهومی نزدیک به مدیریت ارزش و تجزیه و تحلیل ارزش ) رویکردی گروهی، سیستماتیک، کارکردگرا و دارای کاربردی حرفه ای است که برای ارزیابی و بهبود ارزش در یک محصول، طراحی یک وسیله، طراحی سیستم، اجرای پروژه های صنعتی و عمرانی و دیگر خدمات به کار گرفته می شود.

مهندسی ارزش متدولوژی قدرتمندی است برای حل مسائل، کاهش هزینه ها و به طور همزمان، بهبود عملکرد و کیفیت. با شناسایی و ارتقای شاخصهای ارزش، مهندسی ارزش، رضایت مشتری را افزایش می دهد و به ارزش سرمایه گذاری می افزاید. این متدولوژی را که از راهبردهای موفق بلندمدت و تجاری است، می توان در تمام بخشهای تجاری یا اقتصادی، نظیر صنایع، دولت، ساخت و ساز و خدمات به کار گرفت.

مهندسی و مدیریت ارزش که از سال 1947 توسط " لاری مایلز" در ایالت متحده آغاز به گسترش کرد، امروزه در کشورهای پیشرفته صنعتی جهان کاربردی وسیع و دستاوردهایی بی نظیر داشته است. بررسی اسناد و مدارک موجود و مرور اطلاعات موجود انجمن مهندسان ارزش آمریکا ( SAVE : Society Of American Value Engineering ) گواه آن است که انجام مهندسی ارزش روی پروژه ها، تا چندین صد میلیون دلار صرفه جویی دربرداشته است. در سطح ملی نیز، با مراجعه به پروژه های تعریف شده ای که مهندسی ارزش در آنها مدنظر بوده است، می توان تغییرات و بهبود همزمان عملکرد و کیفیت و کاهش هزینه را شاهد بود.

از این رو امروزه با پی بردن دولتمردان و دست اندرکاران پروژه های صنعتی و عمرانی، قوانین و مقرراتی مبنی بر ضرورت و همه گیرشدن به کارگیری مهندسی ارزش در پروژه ها وضع شده است.

مفاهیم مهندسی ارزش

چکیده : تجارت جهانی شرکتها را به طور فزاینده ای به سمت بازار رقابتی کشانده است. از همین روست که استفاده از روش تحلیل ارزش و مهندسی ارزش ضرورت بیشتری پیدا کرده است. در طی سالهای اخیر، روش تحلیل ارزش قابلیت و امتیازهای خود را به اثبات رسانده است. این روش یک ابزار قوی است که کاربرد آن نتایج مثبتی را به همراه دارد. روشی که دیدگاه های تثبیت شده و فعلی را به چالش می طلبد و غالباً به عنوان یک روش نقاد از عملکردهای معمول مدیریتی شناخته می شود.

به طور کلی مهندسی ارزش یک تلاش منسجم در جهت تحلیل کارکرد سیستمها، تجهیزات، تأسیسات، نگهداری و تعمیرات، تعویض تسهیلات و مراحل اجرایی تدارکات به منظور دست یابی به کارکردهای پیش بینی شده با کمترین هزینة کلی می باشد.

مقدمه و تاریخچه :

تمامی مدیران خواهان سازمانی پویا و انعطاف پذیر هستند تا بتوانند در نوآوری چنان پیشرفته باشند که کالا یا خدماتشان همواره بهترین کیفیت و تازگی را داشته باشد. شرکتهای امروزی توسط سه نیروی مشتریان، رقبا و دگرگونی ها به مسیری غیرقابل پیش بینی هدایت می شوند. امروزه مشتریانی هستند که خواسته های خود را به شرکتها تحمیل می کنند و همواره به دنبال کیفیت بالاتر هستند و لذا در جریان رقابت، شرکتی که کیفیت بالاتر و خدمات بیشتری را در ازای هزینة کمتر ارائه کند، می تواند رقیبان خود را از صحنه خارج نماید. سومین نیروی کارساز، دگرگونی هایی است که بر شرکت ها اعمال می شود.

با جهانی شدن اقتصاد، شرکتها با رقبای بیشتری مواجه می شوند. به نظر می رسد تنها راه برای بقا، رشد و دستیابی به سود بیشتر، توجه جدی به مقولة کاهش هزینه است.

روش مهندسی ارزش این امکان را به وجود می آورد که به هر دو هدف مهم کم کردن هزینه ها و بهبود کیفیت خدمات در یک زمان، بتوان دست یافت و این روش، راه حل مناسبی برای کم کردن هزینه ها بدون خدشه بر کارایی یا کیفیت خدمات ارائه می نماید.

رویکرد مهندسی ارزش، رویکردی متعهدانه و سیتماتیکدر جهت تحلیل فعالیتها برای دست یابی به ارزش بهینه به ازای هر واحد هزینة صرف شده است. در یک بازار تجارت رقابتی، موفقیت یک واحد اقتصادی در گرو ارائة بهترین ارزش به ازای قیمت مورد نظر مصرف کننده است.این بهترین ارزش، از طریق ملاحظات عملکرد و هزینه به دست می آید. تجربه نشان داده است که به ازای هر واحد پولی که صرف تحقیقات مهندسی ارزش می شود، بین 15 تا 20 و در بعضی موارد، بیش از ده ها و صدها برابر بازگشت سرمایه وجود دارد.

مطالعه در مورد مهندسی ارزش، در زمان جنگ جهانی دوم، بر اثر کمبود مواد اولیه آغاز شد. لاورنس دی مایلز، در شرکت جنرال الکتریک، برای اولین بار به دنبال روشی گشت تا بدون صدمه زدن به کیفیت و کارایی، مواد را جایگزین یکدیگر سازد. مایلز روشی را پیشنهاد کرد که در آن، تیمهای متشکل از افراد با تجربه، وظایف و کارکرد محصولات شرکت را آزمایش می کردند. این تیمهای سازمان یافته از طریق تکنیکهای خلاق، تغییراتی در محصول ایجاد نمودند تا بدون تأثیر بر خدمات، بازده را افزایش دهد. این روش مایلز، تحلیل ارزش نامگذاری شد. سازمان دفاع آمریکا به سودمندی این روش در به کارگیری منابع پی برد و این روش را به نام جدید " مهندسی ارزش " ارتقا داده، در بخشهای مختلف تجارت و صنعت به کار گرفت. مهندسی ارزش به طراحی فرآیند قبل از عمل اطلاق می شود، در حالی که آنالیز ارزش در مورد محصول یا بعد از تولید به کار می رود. اما آنالیز ارزش، قابل تغییر به مهندسی ارزش است. آنالیز ارزش و مهندسی ارزش هر دو اصول مشترکی دارند و دربرگیرندة تحلیل ارزش می باشند.



خرید و دانلود  مهندسی ارزش


تحقیق در مورد هنر مفهومی 17 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

هنر مفهومی

 

هنر مفهومی به طور عام به مجموعه آثاری اشاره دارد که در آنها انتقال ایده یا مفهوم به مخاطب، نیازمند خلق و نمایش شیء سنتی هنری نیست. به بیان دیگر هنر مفهومی ، ارائه انتزاعی معنای ذهنی هنرمند – بصورت کاملاً صریح – بدون اهمیت دادن به شکل ذهنی و صورت خیالی اثر است.

شیوه های هنر مفهومیچیدمان (Installation ) : بداهه گرایی با توجه به شرایط حاکم بر محیط

مینی مالیسم (Minimalism) : خلاصه گرایی در فرم با تاکید بر محتوا

هنر اجرایی (Performance) : اجرای مراسم برای بیان محتوا

هنر روایتی (Narrative Art) : روایت گری در محیط با نشان دادن تأثیر یک اتفاق

هنر فضای باز (Land Art) : بیان یک مفهوم با خلق اثر در فضای باز و طبیعت

هنر و زبان (Art And Language) : ارائه یک مفهوم با کلمات

ویدیو آرت (Video Art) : ارائه یک مفهوم با تصاویر متحرک و صدا

بادی آرت (Body Art) : به کارگیری اندام انسان در ارائه معنا

هنر بر پایه اتفاق(Happening Art): ایجاد نتایج یک اتفاق در محیط برای بیان مفهوم

هنر فرایندی (Process Art) : استفاده از هر ماده ناپایدار در هنر مفهومی با استفاده از فن عکاسی

فلسفه هنر مفهومی

«آیا هنر نوعی تفکر و فلسفه است؟ » پرسشی است که در مباحث نظری مربوط به هنر مفهومی بسی پررنگ است.

این امر بدان دلیل است که هنر مفهومی هنری است که فراوان با ایده ها و آرا پیوند می خورد. با رشد هنر مفهومی، پرسشهایی بغایت فربه تر از قبل، فراروی فیلسوفان هنر قرار گرفت. دغدغه های فلسفی برخاسته از هنر مفهومی را می توان به دو دسته اصلی تقسیم کرد. دسته اول سوالات خاصی هستند که ویژگی های فردی هنر مفهومی را مورد پرسش قرار می دهند. البته کند و کاوهای فلسفی در این حیطه تنها متوجه انسجام و پیوستگی درونی اثر هنری و اهداف اثر نیستند بلکه توجهاتی نیز به پایه های بیرونی اثر دارند.

به عنوان مثال اینکه «در حالی که قلمرو هنر از اندیشه مجزاست آیا از نظر فلسفی می توان هنر را گونه ای اندیشه دانست؟» در این دسته می گنجد.در درجه دوم، هنر مفهومی، مسایل فلسفی را از نظر گسترده تری مطرح می کند به شکلی که از فلسفه خواسته شده برای مسایلی همچون ماهیت هنر، نقش هنرمند و تجربه هنری دیدگاه جدیدی تعریف کند. در خیلی از جنبه های حائز اهمیت، هنر مفهومی در مقابل دیگر گونه های هنری، خصوصا هنرهای سنتی، جبهه گیری ناخوشایندی دارد به طوری که این مسأله موجب نگرانی کسانی شده که به امکان وجود نظریه جهانی هنر امیدوار بوده اند. چرا که اگر برای هنر مفهومی یک قاعده خاص تعریف شود و برای سایر گونه های هنری قاعده دیگری وجود داشته باشد آیا می توان همچنان هنر مفهومی را گونه ای هنر دانست (با تعریفی مجزا از سایر انواع هنری، اما همچنان در نقش نوعی هنر)؟ و آیا سایر گونه های هنری نمی توانند تقاضای نظریه هنری مجزایی داشته باشند؟ و اگر آنها نیز چنین حقی دارند پایان این درخواست ها کجا می تواند باشد و آیا در این میان فلسفه با مواجهه با این موارد بی پایان قدرت تفسیری اش را از دست نمی دهد؟

اگر از وجود ذاتی تمایز فلسفی بین هنر مفهومی در یک سو و سایر گونه های هنری در سوی دیگر طفره رویم نظریه های هنری مربوط به سایر هنرها،غیر از هنر مفهومی، بر مشکل دار بودن هنر مفهومی اذعان خواهند کرد. لذا در این میان حداقل اتفاقی که باید رخ دهد رسیدن به توافق در فهم اصطلاح «اثر هنری» است. یکی از دغدغه های دیگری که فلسفه هنر مفهومی را احاطه کرده این است که چرا انسان نظرات فلسفه هنر را تعقیب می کند. چه انسان درگیر دنیای گسترده و هرچند مبهم این تفحص ها شود و چه اینکه خود را از هر سیستم نظریه ای در مورد هنر، هنرمند و تجربه هنری به دور بداند، در هر صورت هنر مفهومی او را مجبور می کند که جایگاه خود را در این میان تعیین کند.فلسفه ورزی در دنیای هنر مفهومی به معنای فلسفه ورزی در یک شکل خاص هنری نیست. در واقع منظور فلسفه ورزی در نوعی هنر بازنگرانه است که وظیفه خود را به عنوان موجودی ماهیتا فلسفی درک کرده باشد. به گزارش مهر مشکل تعریف هنر فقط شامل هنر مفهومی نمی شود.

این مسأله ریشه در دو نکته مهم دارد: اول اینکه مقوله هنر، مقوله ای ناهمگن است و دیگر اینکه دیدگاههای موجود در هنر که تعریف هنر باید شامل آنها شود بسیار گسترده اند. از نظر استاندارد یک تعریف باید همه شرایط لازم و کافی موجود در چیزی که تعریف می کند را دارا باشد. با توجه به این مسأله، تعریف هنر باید توانایی تعیین دقیق شرایطی را داشته باشد که شامل تمام آثار هنری باشد. تا به حال برای رسیدن به چنین تعریفی کوتاهی شده است. شاید دلیل اساسی که بتوان برای این قضیه برشمرد تعریف زیبایی شناسانه ای باشد که در گذشته برای هنر ارائه شده است. با ظهور هنری همچون هنر مفهومی، که عمیقا بازنگرانه و دسته بندی آن بسیار دشوار است، تلاش هایی برای رسیدن به تعریفی قابل تعمیم به تمام گونه های هنری آغاز شد. به طور تصادفی در همین زمان، در اواخر دهه ۱۹۵۰ و دهه ،۱۹۶۰ رویکردوینکنشتاینی جدید وارد حوزه فلسفه هنر شد که شدیدا متاثر از نظریه های ضد بنیادگرایانه زبان بود و تفکری را پایه گذاشت که بر مورد اعتراض بودن ماهیتی بعضی از مفاهیم اعتقاد داشت. به باور طرفداران این رویکرد بعضی از مفاهیم



خرید و دانلود تحقیق در مورد هنر مفهومی 17 ص


تحقیق در مورد تندیس‌های انتزاعی، هنر مینیمال و هنر مفهومی 48 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 48

 

تندیس‌های انتزاعی، هنر مینیمال و هنر مفهومی

در خلال سال‌های دهه 1960، تحولات بنیادینی در روند هنر مجسمه‌سازی معاصر به وقوع پیوست. هم‌گام با ساخت مجسمه‌های پاپ توسط هنرمندانی چون کلاس اولدنبرگ، هنرمند برجسته دیگری به نام دیوید اسمیت (70-1960) عرصه‌های موفقیت را به سرعت درمی‌نوردید. او در مقام یک مجسمه‌ساز راهی را در پیش گرفت که با تجربیات جکسون پولاک در نقاشی کاملاً موازی بود. اسمیت زندگی هنری خود را بدواً به عنوان یک نقاش و همکار نزدیک آرشیل گورکی و ویلم دِکونینگ، دو تن از پیشگامان اکسپرسیونیسم انتزاعی، آغاز کرد. وی بعدها به سمت مجسمه‌سازی سوق پیدا کرده و نقاشی را رها نمود، یا به تعبیر صحیح‌تر به گونه دیگری آن را دنبال کرد. او خود ترک نقاشی و معطوف شدن به روی مجسمه‌سازی در اوایل دهه 1930 را یک انقطاع ناگهانی تلقی نمی‌کند. لیکن باید دانست بین طرز تلقی اسمیت و باورهای نقاشان اکسپرسیونیست انتزاعی تقابل فزاینده‌ای وجود داشت. آثار پولاک نوعی تأکید بر دغدغه‌های حقوق فرد و نیز بیانیه‌ای در اثبات دنیای درونی رویاها، علیه واقعیت جهان خارج،‌ بودند. درواقع هنر نقاشی، آن چنانکه در ورای این آثار فهمیده می‌شود، چیزی جز طرد فرآیند مکانیکی «شکل‌سازی»‌ نبود.

برخلاف این فرآیند، آثار اسمیت محصول یک مدنیت با قدرت فن‌آوری بسیار پیشرفته بود. او اتکا زیادی به فن‌آوری صنعتی داشته و همواره در آثار خود از مجسمه‌های فلزی پیکاسو و خولیو گنزالس الهام می‌گرفت. جالب آن که او هیچ یک از این دو را از نزدیک نمی‌شناخت و تنها از طریق کتاب و مجلات با آثار آنان آشنایی پیدا کرد. وی ضمن ساده کردن فرم‌ها، عناصری از صنعت امریکا و فوت و فن آن نیز به کارش می‌افزود. فرانک اوهارا، شاعر و منتقد معاصر، در مورد او می‌گوید:

«اسمیت از همان شروع کار نشانه‌هایی از فرهنگ اسپانیایی گرفت. همین نشانه‌ها بعدها او را به سوی بهره‌مندی از مهارت‌های فنی و صنعتی‌اش، به عنوان یک فلزکار امریکایی، رهنمون ساختند. او در فلز نوعی خصوصیت زیبایی شناختی را برگرفته و پیوسته تلاش داشت به جای پنهان کردن شخصیت فلز، آن را ستایش کرده و جنبه عملی، فنی، و دوام فوق‌العاده آن را تکریم نماید.

با پایان گرفتن جنگ جهانی، اسمیت در میانه راه هنری خود به هنرمندی مشهور و قابل احترام تبدیل شده بود. در ژانویه 1047 نمایشگاه جامع مرور بر آثار او درگالری‌های ویلارد و باچ هولز در نیویورک برپا گردید. اما اصالت و ابتکار کار او بیشتر در اواخر دهه 1950، هنگامی که آثاری با ابعاد بزرگتر ساخت، بر همگان روشن شد. او در این آثار از شیوه‌های مرسوم مجسمه‌سازی امریکایی فاصله گرفت. تکنیکی که در این آثار به کار رفت او را قادر ساخت با سرعت و آزادی بیشتری کار کند و این امر حتی ساخت فرم‌های عظیم با مواد سنگین همچون فولاد را برای وی آسان کرد.

در سال 1962 اسمیت، توسط برگزارکنندگان فستیوال اسپولِتو برای اقامتی یک ماهه به ایتالیا دعوت شد و در همانجا یک کارخانه قدیمی برای استفاده به عنوان کارگاه در اختیار وی قرار گرفت. او در این کارگاه ظرف تنها 30 روز، تعداد 26 مجسمه که بسیاری از آنها ابعادی عظیم و غول پیکر داشتند، ساخت. اسمیت درواقع نخستین مجسمه‌سازی بود که درصدد خلق اثری مستقل و منحصر به فرد نبوده و فکر هنری خود را در یک مجموعه کار به صورت سری محقق می‌ساخت. در بدو امر آثار او به پیکره انسانی توجه داشت، همانند مجموعه «اگری کولا» و «منبع توتم» که در دهه 1950 ساخته شدند. وی سپس به سوی شیوه انتزاعی‌تری متمایل شد و در این سمت‌گیری مجموعه‌ای به نام «زیگ زاگ» را در خلال سالهای 4-1961 و مجموعه دیگری به نام «مکعبی» را در سال 5-1962 خلق کرد. مجوعه «مکعبی» کیفیتی پویا و ناپایدار داشته و دقیقاً همانند خصوصیت در کارهای بعدی این هنرمند نیز به عنوان مشخصه اصلی دنبال شد.

 

شکل

دیوید اسمیت، مکعبی، 1964، فلز گالوانیزه، ارتفاع 294، گالری مارلبورو، نیویورک، امریکا

اسمیت از بسیاری جهات یک هنرمند نوگرا و انقلابی بود. آثار او علیرغم ابعاد بسیار عظیم، به سختی کیفیت ظاهری یک مجسمه را تداعی می‌کنند. برخی از آنها تک مجسمه‌های تنهای هستند که حتی ممکن است یک شی بی‌معنی و موقتی یا اشکالی برگرفته از فرم‌های



خرید و دانلود تحقیق در مورد تندیس‌های انتزاعی، هنر مینیمال و هنر مفهومی 48 ص