لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 29
مقدمه :
عذاب بر 9 وجه است :
حد زنا : وجه اول عذاب به معنی حد زنا است ، چنانکه خدای تعالی در سوره نور می فرماید و باید حد آن دو زناکار را جمعی از مومنان مشاهده کنند. ( حد زنا درحضور جمعی از مومنان اجرا گردد ) و درهمین سوره می فرماید : و برای رفع حد زنا ، زن نیز نخست باید چهار مرتبه شهادت دهد که البته شوهرش دروغ میگوید . نور:8
مسخ شدن : وجه دوم عذاب ، فی مسخ شدن است ، چنانکه خدای تعالی در سوره اعراف می فرماید : و ما آنان را که ستمکاری می کردند ( اصحاب بست ) به کیفر فسقشان رسانده و آنها را به شکل نورینه مسخ کردیم . اعراب : 165
سلب کردن ثروت و دارایی : وجه سوم عذاب ، به معنی سلب ثروت ودارایی است چنانکه خدای تعالی در سوره قلم می فرماید : ( اینگونه است عذاب اهل بستان که ثروت و دارایی آنها را سلب کردیم ) . قلم : 33
عقوبت در دنیا : وجه چهارم عذاب ، عقوبت در عالم دنیا است . چنانکه خدای تعالی در سوره انعام می فرماید : ( ای پیام آور به امت بگو او (پروردگار ) تواناست بر اینکه عقوبت خود را در عالم دنیا از آسمان یا زمین فرو فرستد ) ؛ مانند عقوبت قوم لوط که از آسمان نازل شد و عقوبت قارون که زمین او را به کام خود فرو کشید و سپس به بیرون پرت کرد.
کشتن : وجه پنجم عذاب ، به معنی کشتن است ، چنانکه خدای تعالی در سوره حشر می فرما ید : ( وا گر خدا بر کافران مکّه حکم تبعید از وطن را نمی فرمود ، ا لبته سخت تر از آن را با کشتار در دنیا مغرب می کرد ) حشر : 3- و در سوره زمر می فرماید : ( ای مردم بهترین کتابی که بر شما از جانب خدا نازل شده است ، پیروی کنید ، پیش از آنکه به طور ناگهانی به عذاب قهر حق ( کشتار در غزوه بدر ) گرفتار آیید. زمر : 55
عقوبت قبر : وجه ششم عذاب به معنی عقوبت قبر است . چنانچه خدای تعالی در سوره انعام می فرماید: ( فرشتگان هنگام قبض روح ستمکاران به آنها گویند : امروز به سبب ارتکاب گناهان ، عقوبت و عذاب قبر را می کشید ) انعام : 93
عقوبت عالم آخرت : وجه هفتم عذاب به معنی عقوبت درعالم آخرت است ، چنانچه خدای تعالی در سوره فرقان می فرماید : ( همانا عقوبت آخرت سخت و مهلک است و در سوره رعد می فرماید : و همانا عقوبت عالم آخرت سخت تر و شدیدتر از عذاب دنیا است . فرقان : 65 و رعد : 34
گرسنگی هفت ساله : وجه هشتم عذاب به معنی گرسنگی هفت ساله است ، چنانچه خدای تعالی در سوره مومنین می فرماید : ( تا آنگاه که ما ثروتمندان آنانرا به قحطی و گرسنگی به مدت هفت سال گرفتار سازیم .) مومنین :64
کندن پر و بال پرنده : وجه نهم عذاب به معنی کندن پر و بال پرنده است . چنانکه خدای تعالی در سوره نمل می فرماید : ( سیمان گفت : اگر غیبت هدهد غیر موجه باشد در این صورت بال وپر او را خواهم کند تا به سختی معذب گردد. ) نمل:21
البته بعضی مفسرین گفته اند عذاب در آیه به معنی « تبعید » است .
عذب : گوارا : رجوع به نعت و تفسیر نشان می دهد که عذب به معنی گوارا و فرات بسیار گوارا است . درمجمع آمده است : ( الفرات اعذب المیاه ) . در اقرب گفته : « العذب الطیب و المستساع من الشراب و الطعام »
ملح اجاع ، مقابل عذب فرات است. ملح یعنی شور ، اجاج آبی است که از شوری به تلخی زند ، عذب دوبار در قرآن آمده است : فرقان 53- فاطر :12
عذاب – عقوبت – شکنجه . طبرسی آنرا استمرار الم ، زمخشری کل اسم فارح ، راغب ؛ ایجاع شدید ، جوهری عقوبت ، اقرب هر آنچه بر انسان دشوار است واو را از مرادش منع می کند ، معنی کرده است « و لهم عذاب عظیم » بقره :7
راغب در اصل آن چند قول را نقل کرده از جمله گفته اند : اصل آن از عذاب است .
غذبته : یعنی گوارایی زندگی را از او بردم . مثل مرضه و قدرته که به معنی فرضش را و قذارتش را از بین بردم ، است . بقول بعضی اهل لغت تغذیب به معنی ضرب است و به قولی آن از « ماء عذب » آب آلوده وکدر است .
عذبته یعنی عیش او را کدر وآلوده کردم …. بنظر نگارنده : اصل آن بمعنی منع است و عذاب را از آن جهت عذاب گویند که از راحتی و آسایش منع می کند و آنرا از بین می برد، در صحاح و قاموس و اقرب الموارد ، منع را از جمله معانی عذب شمرده است و
درنهایه گفته : درحدیث علی (ع) هست که درموقع مشایعت عده ای از لشکریان خویش فرمود : اعذبوا عن ذکر النساء انفسکم فان ذلکم یکم کم عن الغرو .
یعنی خود را از یادآوری زنان منع کنید ، چون ان ، شما را از جهاد باز می دارد.
این کلمه درنهج البلاغه هفتمین کلمه از کلمات نه گانه غریب آن حضرت که بعداز حکمت 260 ذکر شده اند بصورت ذیل نقل شده است که به لشکریانش فرمود : « اعذبوا عن النساء ما استطعتم » عاذب و غروب کسی را گویند که ازاکل و شرب امتناع کند.
علی هذا ، عذاب ، مصدر ؛ به معنی فاعل است ، یعنی : آنچه مشقت دارد و مانع آسایش است ، چنانکه از اقرب الموارد نقل شد.
افعال عذاب در قرآن همه ارباب تفعیل آمده است و در عذاب دنیوی و اخروی هر دو بکار رفته : مثل : نور :2 ، که درباره حد زناکاران است . ایضا: توبه 26 – استعمال آن در عذاب آخرت احتیاج به ذکر شاهد ندارد.
عذاب در قرآن بالفاظ عظیم ، مهین ، الیم ، مقیم ، حریق ، شدید ، وغیرو توصیف شده است . مثل لهم عذاب عظیم . و لهم عذاب مقیم و …
عذاب پس از اتمام حجت :
اسری 15 و قصص 59. گرچه هر دو آیه درمورد تعذیب منکرین رسالت در این دنیا است ولی روشن می شود که عذاب آخرت نیز پس از تبلیغ وا تمام حجت است .
مشروح این مطلب در « ضعف » ذیل بحث مستضعفین دیده می شود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 6 صفحه
قسمتی از متن .doc :
جبایت
باج و خراج گرفتن ( برهان قاطع ) و جمع کردن خراج و گرفتن آن .
"حاجب بزرگ ، به مرو رفت ...... و هر جای شحنه فرستاد و جبایت روان شد. " .ص 687
" و بنده سباشی ، تا این غایت با ایشان آویخت و طلیعه داشت و جنگها بود .....، تا ایشان در هیچ شهر از خراسان نتوانستند نشست و جبایت روان است و عمّال خداوند بر کار ." ص 708
حاصل و باقی
" حاصل، مقدار مالی است که در خزانه یا در نزد کارگزار موجود است و باقی، مقدار خراجی است که مردم بدهکارند و هنوز نپرداخته اند " .
" عبدالغفار به دیوان استیفا رود و بگوید مستوفیان را تا خط بر حاصل و باقی او کشند " . ص 155
" پس عبدوس را گفت : باز گرد ، تا من امشب مثال دهم تا حاصل و باقی وی پیدا آرند و فردا با وی به درگاه آرند ." ص 464
حِمل
اموالی را گویند که به سوی بیت المال حمل می شود .
" و حسن سپاهیانی باز آمد با حمل های مکران و قصدار و رسولی مکرانی با وی و مالی آورده هدیه ی امیر . " ص 315
" طاهر را مثال بود تا مال ضمان گذشته... بطلبد و به نشابور فرستد ، نزدیک سوری صاحب دیوان تا حمل نشابور به حضرت آرند ." ص 434
و "سوم ماه رمضان، هدیه ها که صاحب دیوان خراسان، ساخته بود، پیش آوردند، پانصد حمل." ص 530
"گفت: این مال گشاده نیست، چون از مصر و شام، حمل در رسد، آن گاه این جواهر خریده آید." ص 542
"پس از رفتن وی، سوری آنچه نقد داشت، از مال حمل نشا بور و از آن خویش همه جمع کرد." ص 716
خازن
گنجور، گنجبان، خزانه دار، متولی حفظ مال.(اقرب الموارد به نقل از لغت نامه ی دهخدا). "کسانی که جواهر و البسه را به عنوان خلعت می داده اندو شمشیرهای مرصع و چیزهایی نظیر آن را در تحویل داشته اند."
"چون از مجلس عقد بازگردی، نثارها و هدیه ها که با تو فرستاده آمده است، بفرمایی خازنان را که با تواند، تا ببرند و تسلیم کنند." ص 274
"و خازنی نامزد شد با شاگردان و با حمّالانِ خزانه، تا با رسولان بروند."ص 281
"استادم بو نصر ... معتمدی را به نزدیک خازنان فرستاد، پوشیده و در خواست تا آنچه به روزگار ملک و ولایت امیر محمد، او را داده بودند، از زر و سیم و جامه و قباها و اصناف نعمت، نسختی کنند، بفرستند." ص 339
"امیر گفت: دلم بر احمد نیالتگین، قرار گرفته است، هر چند که شاگردی سالاران نکرده است، خازن پدر ما بوده است." ص 349
"و محمود طاهر پدرش، مردی محتشم بود، از خازنان امیر محمود و بروی اعتمادی بزرگ داشت." ص 682
خراج
"آنچه را که پادشاه و حاکم از رعایا گیرند. گفته اند که خراج آن چیزی است که در حاصل مزروعات گیرند و باج آن چیزی است که جهت حق صیانت و حفاظت از سوداگران گیرند." (ناظم الاطباء به نقل از لغت نامه ی دهخدا)
"برخی خراج و جزیه را دو لغت مترادف دانسته اند که معنی مطلق مالیات می داده و از قرینه ی جمله، معلوم می شده است که کدام یک مالیات زمین (خراج) یا مالیات سرانه (جزیه) بوده است." نیز گفته شده که "خراج، مالیات ارضی بود که از اهل ذمه گرفته می شد در مقابل جزیه که مالیات سرانه بود."
"و چون خبردیه و حصار و مردم آن به غوریان رسید، همگان مطیع و منقاد گشتند و بترسیدند و خراجها بپذیرفتند." ص 143
"پس امیر روی به عامل و رئیس ترمذ کرد و گفت : "صد هزار درم از خراج امسال، به رعیّت بخشیدیم." ص 312
"و حسن سپاهانی ساربان را به رسولی فرستادند، تا مال خراج مکران و قصدار بیارد." ص 315
"احمد خود آنچه باید کرد، کند و مالهای تکّران بستاند از خراج و مواضعت." ص 516
"هر پادشاهی که قوی تر باشد و از شما خراج خواهد و شما را نگاه دارد، خراج بباید داد و خود را نگاه داشت." ص 729
خراج گذار
مالیات ده و آنکه خراج می دهد. (لغت نامه ی دهخدا )
"تا امیر جلیل منصور، منوچهر بن قابوس، طاعت دار و فرمان بردارو خراج گزار خداوند سلطان معظم ابوالقاسم محمود، باشد... من دوست او باشم." ص 166
"احمد نیالتگین، مالی عظیم که از مواضعت بود از تکّران و خراج گزاران بستد." ص 517
خزانه
گنجینه، دفینه، جمع خزاین (لغت نامه ی دهخدا)، محل نگهداری جواهر و البسه ی خلعتی و شمشیرهای مرصع و از این قبیل.
"هر چه امیر محمد مرا بخشیده است...، همه مُعَد دارم، که حقا که ازین روزگار بیندیشیده ام و هم امروز به خزانه باز فرستم، پیش از آنکه تسبیب کنند." ص 338
"چنان چه خوانده آمده است که خزاین آل سامان، مستغرق شد در کار ری." ص 344
"و بوسعید مشرف به فرمان بیامد تا خزانه را نسخت کرد، آنچه داشت مرد." ص799
"بر هندوان اعتماد نیست که چندان حرم و خزاین به زمین ایشان باید برد." ص 897
آنچه ثقل نشابور بود، از جامه و فروش شادیاخ و سلاح و چیزهای دیگر که ممکن نشد به قلعه ی میکالی فرستادن، سوری مثال داد تا همه در خزانه نهادند."ص 716
راتبه
مقرری، مستمری و مواجب. جمع آن رواتب است.( ناظم الاطباء به نقل از لغت نامه ی دهخدا)
"مقداری از مواجب ثابت که حتما باید پرداخت شود."
و نیز مثال داد تا از وظایف و رواتب امیر محمد حساب برگرفتند. ص 10
"فرمود تا به خدمت ایشان قیام کند و آنچه بباید از وظایف و رواتب ایشان راست می دارد." ص 133
"ایشان را وکیلی به پای کردند و راتبه ای تمام نامزد شد." ص 894
شمار
"شمار به معنی حساب است و در اصطلاح دیوانی دوره ی غزنوی به مفهوم علم حساب که مستوفیان به کار می بردند، بوده است و شمار کردن به معنی رسیدگی به حساب عمال و صاحبان شغل ها به کار می رفته است."
"پس بفرمود که شماروی بباید کرد. مستوفیان شماروی بازنگریستند، هفده بار هزار هزار درم بروی حاصل محض بود." ص 156
"اما با خرد رجوع کن و شمار خویش نیکو برگیر تا بدانی که راست می گویم." ص 260
"خواجه ی بزرگ بوسهل را بخواند با نایبان دیوان عرض و شمارها بخواست از آن لشکر." ص 415
"مرا چه افتاده است که زر کسی دیگر برد و شمار آن به قیامت مرا باید داد؟" ص 671
عامل
"این لفظ به مأمور دیوانی، به خصوص آن که مأمور جمع آوری و تحصیل مالیات و خراج بوده، گفته می شده است."