لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 26 صفحه
قسمتی از متن .doc :
توانایی های انسان
تواناییهای گوناگون انسان
فرهنگ
قوه و نیرو نیازی به تعریف ندارد ، عاملی که اثری از او ناشی میشود به نام قوه یا نیرو نامیده میشود .
هر موجودی از موجودات جهان ، منشأ یک یا چند خاصیت و اثر هست ، لهذا در هر موجودی ، اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان ، قوه و نیرو وجود دارد .
قوه اگر با شعور و ادراک و خواست توأم باشد به نام " قدرت " و یا " توانایی " نامیده میشود .
یکی دیگر از تفاوتهای حیوان و انسان با گیاه و جماد این است که حیوان و انسان بر خلاف جماد و گیاه ، پارهای از قوههای خویش را بر حسب میل و شوق و یا ترس و به دنبال " خواست " ، اعمال میکند . مثلا مغناطیس که نیروی کشش آهن دارد به طور خود به خود و به حکم نوعی جبر طبیعی ، آهن را به سوی خود میکشد . مغناطیس نه از کار خویش آگاه است و نه میل و شوق یا ترس و بیمش اقتضا کرده است که آهن را به سوی خود بکشد . همچنین است آتش که میسوزاند و گیاه که از زمین میروید و درخت که شکوفه میکند و میوه میدهد .
اما حیوان که راه میرود ، به راه رفتن خویش آگاه است و خواسته است که راه برود و اگر نمیخواست راه برود چنین نبود که جبرا راه برود . این است که گفته میشود : " حیوان جنبندهء با خواست است " .
به عبارت دیگر ، پارهای از قوههای حیوان تابع خواست حیوان است و در فرمان خواست حیوان است ، یعنی اگر حیوان بخواهد ، آن قوهها عمل میکنند و اگر نخواهد ، عمل نمیکنند در انسان نیز پارهای قوهها و نیروها به همین شکل وجود دارد ، یعنی تابع خواست انسان است ، با این تفاوت که خواست حیوان میل طبیعی و غریزی حیوان است و حیوان در مقابل میل خود قدرت و نیرویی ندارد . حیوان همینکه میلش به سویی تحریک شد ، خود به خود به آن سو کشیده میشود .
در حیوان قدرت مقاومت و ایستادگی در مقابل میل درونی خود و همچنین قدرت محاسبه و اندیشه در ترجیح جانب میلها و یا جانب امری که بالفعل میلی به سوی او نیست بلکه صرفا دوراندیشی اقتضا میکند ، وجود ندارد .
اما انسان چنین نیست . انسان قادر است و توانایی دارد که در برابر میلهای درونی خود ایستادگی کند و فرمان آنها را اجرا نکند . این توانایی را انسان به حکم یک نیروی دیگر دارد که از آن به " اراده " تعبیر میشود .
اراده به نوبهء خود تحت فرمان عقل است ، یعنی عقل تشخیص میدهد و اراده انجام میدهد .
از آنچه گذشت روشن شد که انسان از دو جهت ، یک سلسله تواناییها دارد که سایر جاندارها ندارند :
یکی از جهت اینکه در انسان یک سلسله میلها و جاذبههای معنوی وجود دارد که در سایر جاندارها وجود ندارد . این جاذبهها به انسان امکان میدهد که دایرهء فعالیتش را از حدود مادیات توسعه دهد و تا افق عالی معنویات بکشاند ، ولی سایر جاندارها از زندان مادیات نمیتوانند خارج شوند .
دیگر از آن جهت که به نیروی " عقل " و " اراده " مجهز است ، قادر است در مقابل میلها مقاومت و ایستادگی نماید و خود را از تحت تأثیر نفوذ جبری آنها آزاد نماید و بر همهء میلها " حکومت " کند . انسان میتواند همهء میلها را تحت فرمان عقل قرار دهد و برای آنها جیره بندی کند و به هیچ میلی بیش از میزان تعیین شده ندهد و به این وسیله آزادی " معنوی " که با ارزشترین نوع آزادی است کسب نماید .
این توانایی بزرگ از مختصات انسان است و در هیچ حیوانی وجود ندارد و همین است که انسان را شایستهء " تکلیف " کرده است و همین است که به انسان حق " انتخاب " میدهد و همین است که انسان را بهصورت یک موجود واقعا " آزاد " و " انتخابگر " و " صاحب اختیار " در میآورد .
میلها و جاذبهها نوعی پیوند و کشش است میان انسان و یک کانون خارجی که انسان را به سوی خود میکشاند . انسان به هر اندازه که تسلیم میلها بشود ، خود را رها میکند و به حالت لختی و سستی و زبونی در میآید و سرنوشتش در دست یک نیروی خارجی قرار میگیرد که او را به این سو و آن سو میکشاند ، ولی نیروی عقل و اراده نیرویی درونی و مظهر شخصیت واقعی انسان است .
انسان آنجا که به عقل و اراده متکی میشود ، نیروهای خویش را جمع و جور میکند و نفوذهای خارجی را قطع مینماید و خویشتن را " آزاد " میسازد و به صورت " جزیرهای مستقل " در میآیند . انسان به واسطهء عقل و اراده است که " مالک خویشتن " میشود و شخصیتش استحکام مییابد .
مالکیت نفس و تسلط بر خود و رهایی از نفوذ جاذبهء میلها هدف اصلی تربیت اسلامی است . غایت و هدف چنین تربیتی " آزادی معنوی " است
رویکرد پدیدار شناختی :
تا به حال آموختیم که روان شناسانی که رویکرد زیست شناختی دارند برای توصیف و تبیین رفتار از کنش های زیستی سود می جویند، روانشناسان رفتارگرا معتقدند که رفتار به وسیله محرک های بیرونی کنترل می شود ، روان شناسان شناختی تأکید دارند که فرآیندها روانی حاصل پردازش اطلاعات در ادراک و حافظه است و نهایتاً روانکاوان معتقدند که رفتارها و فرآیندهای روانی نتیجه ی عواملی ناهوشیار می باشند. از این میان، روان شناسان شناختی، رفتارگرا و روانکاو انسان را از بیرون و از یک منظره خارجی ( از دیدگاه دیگران) نگاه می کنند، در حالی که می توان انسان را از منظر نگاه خود فرد نیز مطالعه کرد. از این جاست که رویکرد پدیدار شناختی تا به عرصه ی روان شناسی می گذارد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 27
بینش عاطفی به عنوان جو فکری ، شخصیت و توانایی روحی
نویسندگان :
Jhon D Mayer
Peter Salovey
David R Caruso
بینش عاطفی وEQ به وسیله انجمن گویش آمریکایی به عنوان مفیدترین صفات یا واژه های نوین در سال 1995 انتخاب شدند . (1995،1999،Brrodie ، 1996) . و همانطور که این گفتار شهادت می دهد در این زمینه گسترش زیادی ایجاد شده است . جنبش در علاقه مندی دائم به بینش عاطفی با ارائه مقاله در نشریات دانشگاهی در سال 1990 شروع شد و پس از آن با نشر عمومی بوسیله کتاب پر فروش « بینش عاطفی » گسترده شد . بعد از آن تفکر «بینش عاطفی » روی جلد جمله Time رفت ( 1995 Gibbs ) . از آن به بعد درباره بینش عاطفی آنقدر سخنها رانده شد که محال است (یا حداقل بسیار طاقت فرساست ) تا تمام جوانب آن را مورد بررسی قرار داده.
به هر حال حائز اهمیت است که ببینیم واژه « بینش عاطفی » در چه زمینه هایی بکار می آید در این فصل سه معنای آن را مورد بررسی قرار می دهیم . اولین آنها که مهمترین و جامعترین معناست عبارت «جو فکری» ( Zeitgeist) یا فرهنگ رایج می باشد . روحیه یک عصر غالباً به عنوان جو فکری ، یک ذهنیت یا علاقه رایج که آن دوران را شخصیت می دهد . در فرهنگ تنها یک عامل دخیل نیست بلکه جو فکری در هم پیچیده ای آن را متأثر می کند . فکر می کنیم که واژه « جو فکری » به نوعی معرف بینش عاطفی می باشد و اولین معادلی است که در این فصل به عنوان معادلی فرهنگی و سیاسی یافتیم . و دومین معادل تخصیص یک خصیصه شخصیتی است که به نظر می رسد مانند پشتکار مؤلفه مهمی برای موفقیت در زندگی محسوب می شود . سومین و آخرین معنی بینش عاطفی که نظرها را در متون علمی جلب کرد و خصیصه یک سری از توانایی ها در فرآیند بینش عاطفی می باشد .
مطالعات ما در زمینه بینش عاطفی هم منابع عمومی و هم منابع دانشگاهی را در بر می گیرد هدفمان این است تا موارد استفاده واژه بینش عاطفی را روشن کنیم و مواردی را که ممکن است با نادیده گرفتنشان معنای بینش عاطفی مبهم شود . خاطر نشان کنیم برای این منظور اگر لازم باشد به مباحث علمی و فرهنگی پرداخته خواهد شد . بعد از این مقدمه بخش اعظم این بخش به مطالعه سه معنای بینش عاطفی به عنوان جو فکری ، شخصیت و توانایی روحی . بینش عاطفی و جو فکری
رواج بینش عاطفی احتمالاً در 1995 با چاپ یک سری داستان در مجله Time و مجله USA Today Weekend در باره اهمیت بینش عاطفی برای موفقیت در مدرسه و کار ، به اوج خود رسید Gibbs) 1995 ؛ Goleman ، 1995) . این گزارشات ترکیبی از دانش و احساس افروزی بود . ایده اصلی این بود که یک بخش اعظم شخصیت - بخشی که می توان به دستش آورد ـ به صورت گسترده أی می تواند شخص را در بدست آوردن اهدافش یاری رساند و توجهی که به این مقالات می شد بیشتر از یک دلگرمی برای بدست آوردن خواسته ها بود . اساساً علاقه به این مقالات پی آمدی از دو ناحیه نقش های فرهنگی جامعه بود . اول تنش در تفکر غربی بین عاطفه و دلیل بود . یک واژه که بینش و عاطفه را بهم مربوط می کرد و به نوعی ترکیب متضاد (ترکیب متضاد با استفاده از کلمات متضاد رفتاری را کالبد شکافی می کند مانند لطف ظالمانه ) محسوب می شد زیرا عاطفه ها ایده أی را بدون دلیل در خود جای می دهد. Mayer , Salorey) ،1990) . چندین سال قبل، Payne پیش بینی کرده بود که در آینده عصری خواهد آمد که در مدارس ترکیب و هم آمیزی عاطفه و بینش را آموزش خواهند داد ، و دولتها نسبت به احساسات شخصی مسئول خواهند بود.Payne) ، 1986) . دومین تنشی که در اندیشه غربی وجود داشت برابر گرایی و نخبه گرایی بود . در همان دوران معروفیت بینش عاطفی،Herrnstein ، Murray (1994) کتاب Bell Curve . را که در مورد اهمیت IQ در فهم طبقه بندی های اجتماعی آمریکا بود ، چاپ کردند . وقتی که کتاب « بینش عاطفی» چاپ شد ، نویسنده اش تصریح کرده بود که این کتاب به نوعی برابر گرایی و تکذیب و رد مباحث کتاب Bell Curve می باشد که به صورت گسترده ای جانب نخبه گرایی را گرفته است . Goleman) ، 1995) .
بررسی تاریخی : مناعت طبع در مقابل عشق گرایی
جدال بین احترام گذاردن و بی توجهی عاطفه در اندیشه غربی حکایت بلندی است . رواج خویشتن داری ( مناعت طبع ) از یونان باستان (حدوداً200 سال قبل از میلاد تا 300 سال بعد از میلاد مسیح ) همراه با دلواپسی از اینکه عاطفه زندگی خوب را چگونه پیش می برد ، بود. رواقیون (پیروان فلسفه رواق ، که بی توجه به لذات مادی بودند ) ، روحیات میل ، ترس ، خواسته های بیش از اندازه فردی و منحصر بود می دانستند تا بتوان بر آنها تکیه کرد . در فلسفه رواقیون یک فرد خردمند هیچ گونه احساس یا عاطفه ای از خود نشان نمی داد . آن قدر این گونه احساسات کنار گذاشته می شد تا سر انجام تنها چیزی باقی بماند عقلانیت و منطق باشد Payne)964) . فلسفه رواق به اندازه مذهب فلسفی شد . در ابتدا این فلسفه خطوط مشخصی از اندیشه یهود را تحت تأثیر قرار داد .Guttman) ، 1964) و سپس مسیحیت اولیه را . این فلسفه سرانجام در قرن سوم بعد از میلاد متلاشی شد اما هنوز در مذهب مسیحیت رگه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
بینش عاطفی به عنوان جو فکری ، شخصیت و توانایی روحی
نویسندگان :
Jhon D Mayer
Peter Salovey
David R Caruso
بینش عاطفی وEQ به وسیله انجمن گویش آمریکایی به عنوان مفیدترین صفات یا واژه های نوین در سال 1995 انتخاب شدند . (1995،1999،Brrodie ، 1996) . و همانطور که این گفتار شهادت می دهد در این زمینه گسترش زیادی ایجاد شده است . جنبش در علاقه مندی دائم به بینش عاطفی با ارائه مقاله در نشریات دانشگاهی در سال 1990 شروع شد و پس از آن با نشر عمومی بوسیله کتاب پر فروش « بینش عاطفی » گسترده شد . بعد از آن تفکر «بینش عاطفی » روی جلد جمله Time رفت ( 1995 Gibbs ) . از آن به بعد درباره بینش عاطفی آنقدر سخنها رانده شد که محال است (یا حداقل بسیار طاقت فرساست ) تا تمام جوانب آن را مورد بررسی قرار داده.
به هر حال حائز اهمیت است که ببینیم واژه « بینش عاطفی » در چه زمینه هایی بکار می آید در این فصل سه معنای آن را مورد بررسی قرار می دهیم . اولین آنها که مهمترین و جامعترین معناست عبارت «جو فکری» ( Zeitgeist) یا فرهنگ رایج می باشد . روحیه یک عصر غالباً به عنوان جو فکری ، یک ذهنیت یا علاقه رایج که آن دوران را شخصیت می دهد . در فرهنگ تنها یک عامل دخیل نیست بلکه جو فکری در هم پیچیده ای آن را متأثر می کند . فکر می کنیم که واژه « جو فکری » به نوعی معرف بینش عاطفی می باشد و اولین معادلی است که در این فصل به عنوان معادلی فرهنگی و سیاسی یافتیم . و دومین معادل تخصیص یک خصیصه شخصیتی است که به نظر می رسد مانند پشتکار مؤلفه مهمی برای موفقیت در زندگی محسوب می شود . سومین و آخرین معنی بینش عاطفی که نظرها را در متون علمی جلب کرد و خصیصه یک سری از توانایی ها در فرآیند بینش عاطفی می باشد .
مطالعات ما در زمینه بینش عاطفی هم منابع عمومی و هم منابع دانشگاهی را در بر می گیرد هدفمان این است تا موارد استفاده واژه بینش عاطفی را روشن کنیم و مواردی را که ممکن است با نادیده گرفتنشان معنای بینش عاطفی مبهم شود . خاطر نشان کنیم برای این منظور اگر لازم باشد به مباحث علمی و فرهنگی پرداخته خواهد شد . بعد از این مقدمه بخش اعظم این بخش به مطالعه سه معنای بینش عاطفی به عنوان جو فکری ، شخصیت و توانایی روحی . بینش عاطفی و جو فکری
رواج بینش عاطفی احتمالاً در 1995 با چاپ یک سری داستان در مجله Time و مجله USA Today Weekend در باره اهمیت بینش عاطفی برای موفقیت در مدرسه و کار ، به اوج خود رسید Gibbs) 1995 ؛ Goleman ، 1995) . این گزارشات ترکیبی از دانش و احساس افروزی بود . ایده اصلی این بود که یک بخش اعظم شخصیت - بخشی که می توان به دستش آورد ـ به صورت گسترده أی می تواند شخص را در بدست آوردن اهدافش یاری رساند و توجهی که به این مقالات می شد بیشتر از یک دلگرمی برای بدست آوردن خواسته ها بود . اساساً علاقه به این مقالات پی آمدی از دو ناحیه نقش های فرهنگی جامعه بود . اول تنش در تفکر غربی بین عاطفه و دلیل بود . یک واژه که بینش و عاطفه را بهم مربوط می کرد و به نوعی ترکیب متضاد (ترکیب متضاد با استفاده از کلمات متضاد رفتاری را کالبد شکافی می کند مانند لطف ظالمانه ) محسوب می شد زیرا عاطفه ها ایده أی را بدون دلیل در خود جای می دهد. Mayer , Salorey) ،1990) . چندین سال قبل، Payne پیش بینی کرده بود که در آینده عصری خواهد آمد که در مدارس ترکیب و هم آمیزی عاطفه و بینش را آموزش خواهند داد ، و دولتها نسبت به احساسات شخصی مسئول خواهند بود.Payne) ، 1986) . دومین تنشی که در اندیشه غربی وجود داشت برابر گرایی و نخبه گرایی بود . در همان دوران معروفیت بینش عاطفی،Herrnstein ، Murray (1994) کتاب Bell Curve . را که در مورد اهمیت IQ در فهم طبقه بندی های اجتماعی آمریکا بود ، چاپ کردند . وقتی که کتاب « بینش عاطفی» چاپ شد ، نویسنده اش تصریح کرده بود که این کتاب به نوعی برابر گرایی و تکذیب و رد مباحث کتاب Bell Curve می باشد که به صورت گسترده ای جانب نخبه گرایی را گرفته است . Goleman) ، 1995) .
بررسی تاریخی : مناعت طبع در مقابل عشق گرایی
جدال بین احترام گذاردن و بی توجهی عاطفه در اندیشه غربی حکایت بلندی است . رواج خویشتن داری ( مناعت طبع ) از یونان باستان (حدوداً200 سال قبل از میلاد تا 300 سال بعد از میلاد مسیح ) همراه با دلواپسی از اینکه عاطفه زندگی خوب را چگونه پیش می برد ، بود. رواقیون (پیروان فلسفه رواق ، که بی توجه به لذات مادی بودند ) ، روحیات میل ، ترس ، خواسته های بیش از اندازه فردی و منحصر بود می دانستند تا بتوان بر آنها تکیه کرد . در فلسفه رواقیون یک فرد خردمند هیچ گونه احساس یا عاطفه ای از خود نشان نمی داد . آن قدر این گونه احساسات کنار گذاشته می شد تا سر انجام تنها چیزی باقی بماند عقلانیت و منطق باشد Payne)964) . فلسفه رواق به اندازه مذهب فلسفی شد . در ابتدا این فلسفه خطوط مشخصی از اندیشه یهود را تحت تأثیر قرار داد .Guttman) ، 1964) و سپس مسیحیت اولیه را . این فلسفه سرانجام در قرن سوم بعد از میلاد متلاشی شد اما هنوز در مذهب مسیحیت رگه هایی از آن دیده می شود . « رواقی گری اصول و شیوه خود را برای مسیحیت به ارث گذاشت … ترکه ای که تمدن غربی را متأثر کرد … و در ساختار درونی مسیحیت فرو رفت » ( جمله ای از Rendell به نقل از Payne ، 1986) . نتیجه روالی ضد عاطفی در اندیشه غربی برد .
این روال ضد عاطفی در اعصار مختلف تأکید می شد . به عنوان مثال در اواسط قرن هجدهم در یهود اروپای شرقی انقلابی عاطفی رخ داد .Israel ben Eliezer Rabbi ، حرکت خاسیدیم را به عنوان مقداری بر عاطفه گرایی و تصرف بنیان نهاد ، چیزی که بر خلاف بینش گرایی معروف یهود بود .
در اواخر قرن هجدهم حرکت رمانتیک اروپایی تأکید داشت که چقدر اندیشه تلقین و مشهود گرایی (که عاطفه را نیز شامل می شد ) از خط درونی بوسیله منطق غیر دست یافتنی است . نویسنده ها ، نقاشها ، و موسیقی دانها شورش عاطفی خود را در برابر قوانین خشک عقلانی و چیده و کتابهای کلاسیک نشان داده اند . احساسات آنها بیانگر این بود که چقدر از ترکیب صنعتی شدن جامعه بیزارند . واکنش در برابر چنین انزجاری غالباً در شعر ، نثر و نمایشنامه هایشان مشهود بود . upshur etal) ، 1995).
با نزدیکتر شدن به زمان حال ، به ابزار احساسات در دهة هفتاد در آمریکای شمالی و اروپا می رسیم . دهه هفتاد قیامی طولانی در برابر نیروهای عقلانیت می باشد . این دهه همچنین دورانی است که بسیاری از محققان بینش و عاطفه پا به عرصه گذاشتند . این دوران زمانی است که فعالیتهای سیاسی شدیدی برای برافراشتن حقوق بیشتر از فعالیتهای یک دانش آموز بر علیه جنگ
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 26 صفحه
قسمتی از متن .doc :
توانایی های انسان
تواناییهای گوناگون انسان
فرهنگ
قوه و نیرو نیازی به تعریف ندارد ، عاملی که اثری از او ناشی میشود به نام قوه یا نیرو نامیده میشود .
هر موجودی از موجودات جهان ، منشأ یک یا چند خاصیت و اثر هست ، لهذا در هر موجودی ، اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان ، قوه و نیرو وجود دارد .
قوه اگر با شعور و ادراک و خواست توأم باشد به نام " قدرت " و یا " توانایی " نامیده میشود .
یکی دیگر از تفاوتهای حیوان و انسان با گیاه و جماد این است که حیوان و انسان بر خلاف جماد و گیاه ، پارهای از قوههای خویش را بر حسب میل و شوق و یا ترس و به دنبال " خواست " ، اعمال میکند . مثلا مغناطیس که نیروی کشش آهن دارد به طور خود به خود و به حکم نوعی جبر طبیعی ، آهن را به سوی خود میکشد . مغناطیس نه از کار خویش آگاه است و نه میل و شوق یا ترس و بیمش اقتضا کرده است که آهن را به سوی خود بکشد . همچنین است آتش که میسوزاند و گیاه که از زمین میروید و درخت که شکوفه میکند و میوه میدهد .
اما حیوان که راه میرود ، به راه رفتن خویش آگاه است و خواسته است که راه برود و اگر نمیخواست راه برود چنین نبود که جبرا راه برود . این است که گفته میشود : " حیوان جنبندهء با خواست است " .
به عبارت دیگر ، پارهای از قوههای حیوان تابع خواست حیوان است و در فرمان خواست حیوان است ، یعنی اگر حیوان بخواهد ، آن قوهها عمل میکنند و اگر نخواهد ، عمل نمیکنند در انسان نیز پارهای قوهها و نیروها به همین شکل وجود دارد ، یعنی تابع خواست انسان است ، با این تفاوت که خواست حیوان میل طبیعی و غریزی حیوان است و حیوان در مقابل میل خود قدرت و نیرویی ندارد . حیوان همینکه میلش به سویی تحریک شد ، خود به خود به آن سو کشیده میشود .
در حیوان قدرت مقاومت و ایستادگی در مقابل میل درونی خود و همچنین قدرت محاسبه و اندیشه در ترجیح جانب میلها و یا جانب امری که بالفعل میلی به سوی او نیست بلکه صرفا دوراندیشی اقتضا میکند ، وجود ندارد .
اما انسان چنین نیست . انسان قادر است و توانایی دارد که در برابر میلهای درونی خود ایستادگی کند و فرمان آنها را اجرا نکند . این توانایی را انسان به حکم یک نیروی دیگر دارد که از آن به " اراده " تعبیر میشود .
اراده به نوبهء خود تحت فرمان عقل است ، یعنی عقل تشخیص میدهد و اراده انجام میدهد .
از آنچه گذشت روشن شد که انسان از دو جهت ، یک سلسله تواناییها دارد که سایر جاندارها ندارند :
یکی از جهت اینکه در انسان یک سلسله میلها و جاذبههای معنوی وجود دارد که در سایر جاندارها وجود ندارد . این جاذبهها به انسان امکان میدهد که دایرهء فعالیتش را از حدود مادیات توسعه دهد و تا افق عالی معنویات بکشاند ، ولی سایر جاندارها از زندان مادیات نمیتوانند خارج شوند .
دیگر از آن جهت که به نیروی " عقل " و " اراده " مجهز است ، قادر است در مقابل میلها مقاومت و ایستادگی نماید و خود را از تحت تأثیر نفوذ جبری آنها آزاد نماید و بر همهء میلها " حکومت " کند . انسان میتواند همهء میلها را تحت فرمان عقل قرار دهد و برای آنها جیره بندی کند و به هیچ میلی بیش از میزان تعیین شده ندهد و به این وسیله آزادی " معنوی " که با ارزشترین نوع آزادی است کسب نماید .
این توانایی بزرگ از مختصات انسان است و در هیچ حیوانی وجود ندارد و همین است که انسان را شایستهء " تکلیف " کرده است و همین است که به انسان حق " انتخاب " میدهد و همین است که انسان را بهصورت یک موجود واقعا " آزاد " و " انتخابگر " و " صاحب اختیار " در میآورد .
میلها و جاذبهها نوعی پیوند و کشش است میان انسان و یک کانون خارجی که انسان را به سوی خود میکشاند . انسان به هر اندازه که تسلیم میلها بشود ، خود را رها میکند و به حالت لختی و سستی و زبونی در میآید و سرنوشتش در دست یک نیروی خارجی قرار میگیرد که او را به این سو و آن سو میکشاند ، ولی نیروی عقل و اراده نیرویی درونی و مظهر شخصیت واقعی انسان است .
انسان آنجا که به عقل و اراده متکی میشود ، نیروهای خویش را جمع و جور میکند و نفوذهای خارجی را قطع مینماید و خویشتن را " آزاد " میسازد و به صورت " جزیرهای مستقل " در میآیند . انسان به واسطهء عقل و اراده است که " مالک خویشتن " میشود و شخصیتش استحکام مییابد .
مالکیت نفس و تسلط بر خود و رهایی از نفوذ جاذبهء میلها هدف اصلی تربیت اسلامی است . غایت و هدف چنین تربیتی " آزادی معنوی " است
رویکرد پدیدار شناختی :
تا به حال آموختیم که روان شناسانی که رویکرد زیست شناختی دارند برای توصیف و تبیین رفتار از کنش های زیستی سود می جویند، روانشناسان رفتارگرا معتقدند که رفتار به وسیله محرک های بیرونی کنترل می شود ، روان شناسان شناختی تأکید دارند که فرآیندها روانی حاصل پردازش اطلاعات در ادراک و حافظه است و نهایتاً روانکاوان معتقدند که رفتارها و فرآیندهای روانی نتیجه ی عواملی ناهوشیار می باشند. از این میان، روان شناسان شناختی، رفتارگرا و روانکاو انسان را از بیرون و از یک منظره خارجی ( از دیدگاه دیگران) نگاه می کنند، در حالی که می توان انسان را از منظر نگاه خود فرد نیز مطالعه کرد. از این جاست که رویکرد پدیدار شناختی تا به عرصه ی روان شناسی می گذارد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 24
توانایی ساخت و مونتاژ درهای پرسی
هدف کلی:
ساخت درهای پرسی با انواع شبکه و نصب یراق روی درهای پرسی
هدف های رفتاری: فراگیر پس از پایان این واحد کار قادر خواهد بود:
1-درهای پرسی و انواع آن را توضیح دهید.
2-اندازه ی چارچوب و کلاف را توضیح دهد.
3-شبکه و انواع آن را در درهای پرسی شرح دهد.
4-کاربرد اتصالات درهای پرسی را توضیح دهد.
5-اصول موارد ایمنی در موقع ساخت درهای پرسی را رعایت کند.
6-اصول ساخت درهای پرسی و مونتاژ کردن آن را شرح دهد.
7-اصول پرس کردن درهای پرسی را بیان کند.
8-نحوه ی یراق کوبی درهای پرسی را توضیح دهد.
9-قفل و لولا و دستگیره را روی درهای پرسی، طبق اصول نصب کند.
آزمون پایانی (2)
1- شکل زیر مربوط به چه ابزاری است و در کجا کاربرد دارد؟ توضیح دهید.
2-نکات ایمنی را که ضمن چسباندن و پرس صفحات چوبی بر طبق اصول باید رعایت گردد بنویسید.
3-در صورتی که در ظرف چسب باز نماید، چه اشکالی به و جود می آید؟ توضیح دهید.
4-نام و کاربرد وسیله ای که با آن چسب را روی صفحات پخش میکنند چیست؟
-کاردرک لبه دار- پخش چسب کاردک مخصوص شانه ای-پخش یکنواخت
-تیغه ی فنری- ماسیک کردن چسب کاتر مخصوص- چسب کاری
5- دو نوع پرس دستی را بر حسب نوع و نحوه ی بالا و پایین بردن صفحات پرس، نام ببرید.
-2 طبقه با فلکه -2 صفحه با اهرم -3صفحه ای-3طبقه با فلکه
-3 محور پیچی-3 صفحه ای -اهرم صفحه ای-3 طبقه با فلکه
6- چرا روکش یا سه لایی یا پوشش های مصنوعی را، جهت پرس روی صفحات با منگنه ثابت میکنند؟
- تا ثابت بماند - تا وسط کار معلوم شود
-تا علامتی برای روکش رو باشد -تا علامتی برای دور کردن باشد
7-چرا بین صفحات چوبی و صفحه ی پرس کاغذ قرار میدهند؟
-برای این که عایق حرارت باشد برای این که عایق رطوبت باشد
-برای جلوگیری از چسبیدن صفحات به یکدیگر
-برای تعادل حرارت و رطوبت
پیش آزمون (3)
1- آیا می دانید چه نوع لولایی بیشتر در درهای پرسی مورد استفاده قرار می گیرد؟
2-آیا می دانید 3 نوع شبکه ی مورد مصرف در درهای پرسی چه نام دارند؟
3-آیا می دانید فرق بین درهای پرسی با قاب و بدون قاب چیست؟
4-آیا می دانید شکل مقابل کدام نوع شبکه، و فلش ها کدام قطعه را نشان میدهند؟
5- آیا می دانید برای پرس کردن درهای پرسی چه نکاتی را باید رعایت کرد؟
6- آیا می دانید برای مراحل انجام پرس درهای پرسی چه اعمالی را باید انجام داد؟
7-آیا می دانید لولای قابلمه ای را روی درهای پرسی چگونه نصب میکنند؟
8-آیا میتوانید یک قفل مغزی با دستگیره را روی درهای پرسی نصب کنید؟
9-آیا می دانید این در (شکل مقابل) جز کدام نوع درها است؟
10-آیا می دانید در شکل زیر فلش ها چه چیزی را نشان میدهند؟ نام ببرید.
1-3-شناسایی درهای پرسی و انواع آن
درهای پرسی به درهایی گفته میشود که از یک کلاف چوبی، که دو طرف آن تخته پوششی با ضخامت معینی پرس شده، و بین صفحات نیز شبکه های چوبی یا غیر چوبی تعبیه گردیده است. شکل (1-3)
درهای پرسی به د و طریق دسته بندی می شوند:
1-از نظر جنس رویه، و 2- از نظر نمای ظاهری، صفحات پوششی دو طرف درها را میتوان از جنس تخته فیبر، تخته چند لایی، تخته خرده چوب، MDF و ... انتخاب کرد.
نمای ظاهری در ممکن است ساده یا قاب و تنکه ای و شیشه خور باشد.
شکل (3-2) در پرسی ساده که دو طرف آن پوشیده شده است.
شکل (3-3) در پرسی شیشه خور که به جای تنکه ی چوبی از شیشه های مشجر یا زنگی یا ساده استفاده میشود. در بعضی از درها، هم از شیشه خور و هم از تنکه استفاده میکنند.
-درهای پرسی قاب و تنکه ای: صفحات رویه ی این نوع درها از صفحات مصنوعی تهیه شده است. در هنگام ساختن کلاف قسمت هایی که جهت قاب در نظر گرفته میشود به وسیله ی قید های مشخص میشود و در داخل قاب ها دیگر