لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
رزم نامه رستم و سهراب
کنون رزم سهراب و رستم شنو دگرها شنیدستی این هم شنو
یکی داستان است پرآبِ چشم دلِ نازک از رستم آید به خشم
کنون رزم سهراب گویم درست از آن کین که با او پدر چون بجست
تو را ام کنون گر بخواهی مرا بیند همی مرغ و ماهی مرا
یکی آنکه بر تو چنین گشته ام رد را ز بهر هوا کشته ام
و دیگر که از تو مگر کردگار نشاند یکی کودکم در کنار
سه دیگر که رخشت به جای آورم سمنگان همه زیر پای آورم
چو رستم بدانسان پریچهره دید ز هر دانشی نزد او بهره دید
دگر آنکه از رخش داد آگهی ندید ایچ فرجام جز فرّهی
بفرمود تا موبدی پرهنر بیاید بخواهد ورا از پدر
وز آنجا سوی زابلستان کشید کسی را نگفت آنچه دید و شنید
بگفتش تو اینرو به خوبی نگر که بابت فرستاده ای پرهنر
دگر گفت : افراسیاب این سخن نباید بداند ز سر تا به بن
که او دشمن نامور رستم است به توران زمین زو همه ماتم است
چنین گفت سهراب کاندر جهان ندارد کسی این سخن را نهان
خبرده نژادی که چونین بود نهان کردن از من چه آیین بود
نهانی چرا داشتی از من این نژادی به آیین و با آفرین
چو رستم پدر باشد و من پسر نباشد به گیتی یکی تاجور
که دارم یکی کره رخشش نژاد به نیرو چو شیر و به پویه چو باد
هنوز از دهان بوی شیر آیدش همی رای شمشیر و تیر آیدش
چو افراسیاب این سخنها شنود خوش آمدش و خندید وشادی نمود
به گردان لشکر سپهدار گفت که این راز باید که ماند نهفت
پسر را نباید که داند پدر ز پیوند جان و ز مهر گهر
مگر کان دلاور گو سالخورد شود کشته بر دست این شیرمرد
چو بی رستم ایران به دست آوریم جهان پیش کاووس تنگ آوریم
وزان پس بسازیم سهراب را ببندیم یک شب بدو خواب را
وگر کشته گردد به دست پدر وزان پس بسوزد دلِ نامور
به پیش اندرون هدیه ی شهریار ده اسب و ده استر به زین و به بار
که گر تخت ایران به دست آوری زمانه برآساید از داوری
از این مرز تا آن بسی راه نیست سمنگان و توران و ایران یکی است
سوی مرز ایران سپه را براند همی سوخت ز آباد چیزی نماند
نخست باید گفت که داستان ها و ماجراهای شاهنامه بیشتر اوقات تنها در برهه ی زمانی که در آن اتفاق می افتند قابل فهم هستند، و معنی یکایک داستان ها را باید با دیدی از بالا آغاز کرد تا بتوان با ریزه کاری های این اثر جاوید شناخت پیدا کرد
در کتاب "شناخت شاهنامه" که معرفی آن در وبسایتم www.arashabdi.com موجود است دوران ها و عصر های شاهنامه را بر مبنای سنت کهنی به چهار بخشِ اصلی تقسیم بندی کرده ام که مختصری از آن را دوباره در اینجا می آورم:
آفرینش: زمین، نبات، حیوان و انسان.
پیشدادیان: پسران هبوط کرده الهی – کیومرث، سیامک، هوشنگ و طهمورث.
1. عصر طلا: عصر پدران، جمشیدشاه (ضحاک و فریدون در تحول عصر طلا به عصر نقره).
2. عصر نقره: عصر مادران، مادر فریدون و فریدون، پسران فریدون، منوچهر و ماه آفرید، نوذر، زوطهماسب و گرشاسب. (پهلوانان سیستانی در تحول عصر نقره به عصر برنز پدید می آیند).
3. عصر برنز: عصر پهلوانان و نسل فرزندانِ دوره ی نقره، از کیقباد تا گشتاسپ و پیامبری زردشت. رستم و سهراب، رستم و اسفندیار.
4. عصر آهن: عصر تاریخی، عصر تجار، دولت، فرهنگ، مذاهب و امپراتوری های بزرگ. از بهمن تا یزدگرد سوم.
در اینجا دوباره و دوباره لازم به تذکر می دانم جدولی که در آن شاهنامه را بخش بندی کرده ام باید بخوبی مطالعه شود و حتی دوستان آن را از بر کنند تا توضیحات و دوران های اساطیری برای آنها راحت تر به معنا برسند. جذابیتی که با شناختِ کامل به دوران های جدولِ ذکر شده در میانِ خوانندگانِ شاهنامه بوجود می آید بی همتا است و من معتقدم که علاقه مندان به آن وسیله یک لحظه از خواندن تمامیِ متنِ شاهنامه دریغ نمی کنند.
پس از داستانِ آفرینش و گذر از عصرِ طلاییِ جمشید، با فریدون پا به عصر نقره ی مادران می گذاریم. پس از این دو دوره، عصر برنز کیانیان که داستان رستم و سهراب در آن رخ می دهد آغاز می گردد.
از مهمترین ویژگی های عصر برنز آن است که پسرانِ عصرِ نقره یِ مادران برای به دست آوردنِ تختِ پادشاهی در عصر برنزِ کیانی با پدرانِ خود در کشمکش و بدخویی بسر می برند. این مسئله دوباره و دوباره و با ماجرا ها و طریقه هایِ داستانیِ مختلفی در داستانِ سیاوش (پسر کیکاوس) و سودابه، رستم و سهراب، لهراسپ و گشتاسب، گشتاسب و اسفندیار و بالاخره در پایان عصر کیانی با داستان بزرگ رزم رستم و اسفندیار تکرار می شود. مرگِ اسفندیار و پس از آن رستمِ پهلوان نشانگر سقوطِ عصرِ کیانیان و در هنگامه ی شروعِ عصرِ نیمه تاریخیِ آهن است. عصر برنز، عصر پسران است و داستان ها بر محورِ اصلیِ تلاشِ پسران قرار دارند، برای کسبِ تخت پادشاهی که جز این هم نمی تواند باشد. اما با وجودِ سنتِ پدرسالاریِ (و یا پسر کشیِ) فرهنگِ ایرانیان این انتقالِ قدرت از پدر به پسر همچنان که در بیشترِ ماجراهای ذکر شده ی عصرِ برنز دیده می شود به سادگی انجام پذیر نیست.
کیقباد نخستین پادشاه کیانی است که به کمک رستم بر تخت پادشاهی می نشیند. پس از او کیکاوس شاهنشاهِ ایران می شود. او شاهی است هوسران و بیشترِ خصوصیاتِ عصرِ مادرانِ نقره را با خود دارد. او یک بار در مازندران و دیگربار در هاماوران و دوباره به دستِ دیواها به تله می افتد و هر سه بار رستم او را نجات می دهد.
داستان رستم و سهراب در هنگامِ پادشاهیِ کیکاوس رخ می دهد. این داستان را می توان بسادگی در مدت نیم روز خواند و مطالعه کرد. فشرده ای از آن را در اینجا می آورم:
در بسیاری از داستان ها و افسانه های ایرانی پادشاه و یا پهلوانی را می بینیم که در هنگام شکار و دنبال کردنِ حیوانی به قصدِ شکار با ماجرای عجیبی روبرو می شود. داستان رستم و سهراب هم جدا از آنها نیست چرا که رستم هم پس از شکار در نخجیرگاه بخواب می رود و رخش که اسبِ منهصرِ اوست به دست تُرکانی دزدیده می شود. رستم ردپای رخش را تا سمنگان (در نزدیکی مرز توران) دنبال می کند و از اینجاست که داستانِ دردناکِ رزمِ رستم و سهراب آغاز می گردد.
پادشاه سمنگان از دیدن رستم خوشحال می شود و او را به کاخ خود دعوت می کند. شاه سمنگان به او قول می دهد که اسبش را هم پیدا کند و به او می گوید:
یک امشب به می شاد داریم دل وز اندیشه آزاد داریم دل
نماند پی رخش فرخ نهان چنان باره ی نامدار جهان
رستم خوشحال شده و با آنها به می خوردن می نشیند. در هنگام شب یکی از دخترانِ شاه، تهمینه، به بستر او می آید و به او می گوید:
یکی دخت شاه سمنگان منم ز پشت هژبر و پلنگان منم
بگیتی ز خوبان مرا جفت نیست چو من زیر چرخ کبود اندکیست
پس از آنکه تهمینه از بزرگی رستم و از آنکه درباره ی خوبی های او شنیده تعریف می کند از رستم خواهش می کند که برای او بچه ای بجای گذارد و بدلیلِ زنِ شیردلی که بوده به او قول می دهد رخش را هم برای او پیدا کند:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 36 صفحه
قسمتی از متن .doc :
به نام خداوند بخشنده مهربان
همچنین برآوردهای اصلاح شده نسبت به برآوردهای پیشین شرح تحمل پذیر و سالمتری از اقتصاد چین را نشان می دهند. علاوه بر مجموع ارقام جدید تولید ناخالص داخلی، برآوردهای جدیدی از بخش های مختلف تولید ناخالص داخلی وجود دارد. به ویژه اینکه برآوردهای جدید در بخشی از GDP ناشی از سرمایه گذاری تعدیل اندک و در بخشی از GDP ناشی از مصرف تعدیل بسیار ایجاد نموده اند.تخمین زده شده است که سرمایه گذاری تحت شرایط جدید در اوایل دهه 2000 برای 38/ از GDP تشکیل شده است. برآوردهای اصلاح شده نشان دادند مصرف تقریبا برابر 60/ GDP است و این حاکم از آن است که قدرت مصرفی به نیروی اصلی در رشد اقتصاد چین تبدیل شده است. این وضعیت سالمتر از وضعیتی است که صادارات سرمایه گذاری جدید تحرک اصلی در اقتصاد چین بودند. انتظار داریم در طی چند سال آینده برآورد مجدد در اعداد GDP ادامه یابد. به عبارت دیگر، بخش خدمات و میزان مصرف در رشد اقتصاد چین به کمک کننده های مهمی تبدیل خواهند شد. اینها با نوین سازی اقتصاد چین سازگار هستند. بعلاوه علائمی که نشان می دهند در چین میزان پس انداز تا حدودی کاهش خواهد یافت. و بر اساس تقاضای مصرف کننده خواهد بود. احتمال اینکه بازارهای ملی بیش از یک ملیون مصرف کننده به واقعیتی تبدیل خواهد شد را افزایش می دهند. RMA: چین در حوالی 2005 RMA را برابر دلار با 1/2 دوباره برآورد نمود و نشان داد که آن می تواند میزان تبادل RMA را در مقابل سبد پولهای رایج مدیریت کند. این حرکت بعلاوه آزادی بیشتر فشار سیاسی وارد بر چین را که حاکی از اصلاح پول رایج در مابقی سال 2005 بود را کاهش داد. با این وجود RMA از آن زمان تا کنون نسبت به دلار امریکا تا اندازه ای ترقی کرده و عملکرد دلار را در برابر پول های رایج دیگر دنبال نموده است. بنابراین نشانه هایی وجود دارد که نشان می دهد RMA منحصرا در مقابل دلار امریکا سبد پول های رایج مدیریت شده است. در اواخر 2005 قدرت نسبی دلار امریکا به پولهای رایج دیگر برخی از فشارهای وارده به RMA را کاهش داد، البته این قدرت بر دلار و خزانه داری امریکا تاثیری نداشت. چین به وسیله مازاد تجاری اش که در سال 2006 به 178 بیلیون U SD رسید و مازاد متقابل تجاری بیش با ایالت متحده که در همان سال 235 بیلیون U S D بود توانست رشد سریعی از RMB را در مقابل دلار پول های رایج دیگر شرکای تجاری اش به منصه ظهور برساند. چین محتملا به سه دلیل اساسی به مقاومت در برابر این فشار ادامه خواهد داد. اولین دلیل این است که آن می تواند تا زمانیکه چین بخواهد برای ضد عفونی کردن دلارهای آمریکایی اش هزینه صرف کند و مایل به طرح واکنش سیاسی جغرافیایی باشد می تواند در فقدان پول رایج گردش پذیر آنچه راکه می خواهد از نظر تبادل ارزی انجام دهد.دوم احساسی وجود دارد که نشان میدهد اگر مکانیسم نرخ ارزی چین شکسته نشود حداقل برای چین دلیلی برای متمرکز شدن بر آن وجود ندارد.این موضوع با ترس ناشی از مدیریت امری پیچیده تر از تبادل ارزی ثابت روندی که چین تجربه ای واقعی از انجام دادن آن ندارد، آمیخته شده است. سومین دلیل این است که RMB در برابر دلار امریکا در سطوح کنونی واقع نمی باشد. به گونه ای که بتواند صادرات را حمایت کند. بنابراین، مکانیسم نرخ ارزی د رکاربردی واقعی حالت تهاجمی دارد تا تدافعی. بعد از همه این حرفها مناطق نسبتا فقیر چین با نمایندگی های متناسبی از صنایع سنگین در رقابت با بازار داخلیکه شامل وارداتی از کره، تایوان و ژاپن هستند. آسیب پذیر می باشند. نه مناطق ثروتمند با صادرات شکوفا انتظار داریم چین در طی چند سال آینده به تدریج RMB را ترقی دهد. در حالی که پیش بینی آن دشوار می باشد با دیدن افزایشی در مقیاس چند درصد در سالها کمی بیشتر در برابر دلار امریکا و درک این نکته که RMB نسبت به پولهای رایج دیگر به طور گسترده دنباله رو دلار امریکا است شگفت زده نمی شویم با وجود آنکه ممکن است چین سبد پول های رایج را تا حدودی متنوع کند، هر گونه حرکت عمده فروشی جدا از دلار ک با تغییری در سند دارایی های ذخیره اش همراه است، حاکی از ارزش نهانگاه بزرگ چین خواهد بود. با این وجود، به دلیل تمایل چین به حرکتی آهسته و نداشتن تجربه مدیریت انتظار نداریم با تغییری ناگهانی مواجه شویم. و نه منتظرRMB گردش پذیر آزاد هستیم. همچنین تصور من بر این است که انعطاف پذیری چین با نوین سازی صنایع سنگین در چین و توسعه اقتصاد غرب و مناطق شمال شرقی نسبت به تحت فشار قرارگرفتن سازگاری بیشتری دارد. آیا مناطق متوسط چین باید شکوفا شوند چین دلایلی برای حفظ نرخ ارزی دارد که اکثر تحلیل گران آن را بی اهمیت تلقی می کنند. در همان زمان شناسایی رهبر های ترازهای متزلزل از نظر مستمری های بودجه بندی نشده و ادامه یافتن چالش تبدیل در آمدهای مالیاتی به نت اجتماعی فشارهای اقتصادی را تعدیل خواهد نمود. و می تواند محدودیت هایی بر میزان افزایش قرار دهد. ارزش RMB به دخایر در حال رشد چین سرمایه که پیش بینی کننده رشد آن است، بستگی دارد . رهبری چین سعی دارد با ایجاد مشکلاتی برای خریداران خارجی مانع از ریزش سرمایه در آن شود. علاوه بر این آن به منظور اداره نمودن بخش کلانی در سرمایه گذاری در اثنای استخدام
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
زندگی
تقدیم به دنیاه من فهیمه وشقایقم
نحلیل روانشناختی سهراب
تحلیل زندگی سهراب از منظر روانشناختی کاری دشوار است. هر چند که سروده هایش در دسترس است و زندگی او به وسیله افراد مختلف نقل شده و او توسط افراد گوناگونی توصیف شده است اما برای داشتن یک تحلیل روانشناختی عمیق نیاز به اطلاعات جامعتری است. تحلیل مختصر پیش رو بر اساس سروده های خود سهراب و شنیده ها از افراد معتبری است که با سهراب زندگی کرده اند یا با او در ارتباط بوده اند. مهمترین ویژگی این شنیده ها آن است که همه افراد بر خصوصیات مثبت سهراب تمرکز داشته اند و به طور معناداری از سهراب «خوب می گویند». با در نظر گرفتن این ویژگی که در گفته های افراد مختلف به وفور دیده می شود تحلیل مختصر و کلی از سهراب سپهری ارائه می شود که به طور قطع انعکاس دهنده تمام شخصیت سپهری نیست.
سهراب سپهری را شاعر طبیعت و امید نامیده اند. توصیف طبیعت و استفاده از مضامینی که با طبیعت گره ناگسستنی خورده اند در سراسر شعر سهراب دیده می شود. این نزدیگی و انس با طبیعت شاید ریشه در کودکی سهراب داشته باشد. سهراب کودکی خود را در باغ بزرگ اجدادی که پر از گل و گیاه و درخت بود، گذرانید و در باغی زندگی می کرد که به گفته خواهرش شمارش درختان آن کار ساده ای نبوده است. سر تاسر کودکی سهراب و خواهرو برادر هایش لبریز از بوی گلهای داوودی، شب بو، زنبق و اطلسی بوده است و انعکاس این دوران زندگی با طبیعت را می توان به وضوح در اشعار سهراب مشاهده کرد.
سهراب دوران کودکیش را با نشاط و دوست داشتنی توصیف می کند. کودکی سهراب با طبیعت آمیخته بود و ارتباط نزدیکی با آن داشته است. او در 14سالگی از یک خانه پر از درخت به خانه ای نقل مکان می کند که از هیچ گل و درختی خبری نیست. در این برهه از زمان است که ارتباط او با طبیعت کم می شود اما علاقه اش افزون می گردد. بازگشت به دوران کودکی در اغلب ابیات شعر سهراب دیده می شود و این بازگشت در اشعار او انعکاس یافته است.
باغ ما در طرف سایه دانایی بود
باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه
باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آینه بود
باغ ما شاید،قوسی از دایره سبز سعادت بود
میوه کال خدا را درآن روز ،می جویدم در خواب
آب بی فلسفه می خوردم
توت بی دانش می چیدم
زندگی چیزی بود، مثل یک بارش عید، یک چنار پر سار
زندگی در آن وقت،صفی ازنور و عروسک بود
یک بغل آزادی بود، زندگی در آن وقت، حوض موسیقی بود
او در بازگشت به این دوران از روز های خوب کودکی به نیکی یاد می کند و باغ اجدادیش را به تصویر می کشد و شادی ها، شیطنت ها و بازی ها و غم های کودکیش را در قالب اشعار لطیفش نمایش می دهد. به نظر می رسد برای سهراب دوران کودکی، دوران کم تنش و کم اضطرابی است که سهراب با بازگشت به آن دوران خوب، تلاش می کند تا به غم های احتمالی روزگار بزرگسالی کمتر مجال بروز دهد.
روایت است که سهراب برای خودش عروسکی داشت که لابلای گل های باغ پدری با آن بازی می کرد. بازی با عروسک یک پسر، معمولاً از سوی خانواده ها منع می شود و این تمایل وجود دارد که پسر با اسباب بازی های پسرانه بازی کند که این تمایل در شکل افراطی خود منجر به کلیشه سازی جنسیتی می شود که گاهی مانع رشد کودک است اما این موضوع در مورد سهراب وجود نداشته و این کلیشه سازی جنسیتی در او ایجاد نشده تا روح لطیف او پرورش بیابد. این موضوع در اشعار سهراب نیز انعکاس می یابد به طوریکه در شعرهای سهراب عمدتاٌ تصاویر زنانه ای از طبیعت به تصویر کشیده می شود و این حالت تا آخرین اشعارش ادامه می یابد و