لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
تقسیمات اقلیمی در ایران
اصولاً در بسیاری از مناطق جهان، اقلیم به وسیله ی عرض جغرافیایی و ارتفاع از سطح دریا مشخص می شود. ایران با قرار رگرفتن بین 25 و 40 درجه عرض جغرافیایی شمالی، در منطقه ی گرم قرار دارد و از نظر ارتفاع نیز، فلات مرتفعی است که مجموع سطوحی از آن که ارتفاعشان از سطح دریا کمتر زا 475 متر است. درصد بسیار کمی از سطح کگل شکشور ار تشکی لمی دهندم
با وجوئد اینکه ایران دارای دو حوزه ی بزرگ آب (دریای خزر و خلیج فارس) است به دلیل وجود رشته کوه های البرز و زاگرس و نحوه ی قرارگیری آن ها، اثرات این دو حوزه محدود به نواحی بسیار نزدیک به آنهاست و این حوزه ها، به ندرت اثری در تعدیل درجه حرارت هوای قسمت های داخلی دارند.
دانشمندان ایرانی، تقسیمات اقلیمی ایران را بر اساس روش کوپن انجام داده اند. البته به دیلی موقعیت ایستثنایی کشور و کمبود اطلاعات لازم درباره ی شرایط آب و هوایی ایران استخراج این تقسیمات برای ایران در بعضی موارد با واقعیت متفاوت است. ولی همان طور که مهندس عدل در بررسی مطالعات کوپن می نویسد : «منظور از تعیین تقسیمات اقلیمی، کشور ، همان اصول کوپن است که ناگزیر باید از آن پیروی کرد. البته باید تغیراتی در آن صورت گیرد تا نتیجه ی مورد نظر حاصل شود و مناطقی با آب و هوای مشابه، تحت فرمول معینی قرار گیرند و معرفی شوند.
بنابراین، تقسیمات چهارگانه ای اقلیم ایران را که توسط دکتر حسن گنجی پیشنهاد شده' می.توان مورد استفده قرار داد. وی تقسیم بندی کوپن را با کمی تغییر و با توچه به عوارض جغرافیایی کشور به شحر زیر پذیرفته است:
اقلیم معتدل و مرطوب (سواحل جنوبی دریای خزر)
اقلیم سرد (کوهستان های غربی)
اقلیم گرم و خشک (فلات مرکزی)
اقلیم گرم و مرطوب (سواحل جنوبی)
شکل 4-3 حدود تقسیمات چهارگانه ی فوق در ایران را نشان می دهد. البته ذکر این نکته لازم است که برای دستیابی به این تقسیم بندی، از موارد استثنایی که به دلیل وضعیت خاص جفرافیایی ایران در هر یک از این مناطق وجود دارد، صرف نظر شده که این موارد را می توان در مطالعات کامل تری مشخص کرد.
اقلیم گرم و مرطوب (سواحل جنوبی)
سواحل جنوبی ایران که به وسیله ی رشته کوه های زاگرس از فلات مرکزی جدا شده اند. اقلیم گرم و مرطوب کشور را تشکیل می دهند. از ویژگی های این اقلیم، تابستان های بسیار گرم و مرطوب و زمستان های معتدل است. در این مناطق، حداکثر دمای هوا در تابستان به 35 تا 40 درجه ی سانتی گراد و حداکثر رطوبت نسبی آن به 70 درصد می رسد. در این اقلیم، رطوبت هوا در تمام فصل های سال زیاد است و به همین دلیل، اختلاف درجه حرارت هوا در شب و روز و در فصل های مختلف کم است.
در این مناطق، تفاوت دمای هوای سطح خشکی و سطح دریا باعث به وجود آمدن نسیم های دریا و خشکی می شود. ولی این نسیم ها به نوار باریک ساحلی محدود می شود و هوا در مناطق داخلی، آرام و سرعت باد – در صورتی که وجود داشته باشد- بسیار کم است.
از دیگر ویژگی های این اقلیم، شدت زیاد تابش آفتاب است که در هوای مرطوب این ناحیه باعث خیرگی و ناراحتی چشم می شود. البته شدت پرتوهای خورشیدی مستقیم وپراکنده ی دریافت شده، به وضعیت هوا بستگی دارد. وقتی آسمان ابری و شیری رنگ است. شدت تابش پرتو پراکنش یافته به حداکثر میزان ممکن می رسد و روشنایی بسیار زیاد آن چشم را آزار می دهد. مقدار پرتو منعکس شده از زمین نیز، به وضعیت ابری بودن آسمان و نوع پوشش زمین بستگی دارد. وقتی آسمان ابری یا سطح زمین پوشیده از گیاه باشد، این مقدار به حدقال می رسد. ولی اگر هوا صاف یا زمین بایر باشد، مقدار پرتو منعکس شده از سطح زمین به حداکثر میزان ممکن خواهد رسید.
شهرهای بندرعباس، جاسک، آبادان و اهواز، از جمله شهرهای این اقلیم است که به نسبت قرار گرفتن در سواحل مختلف و فاصله ای که از دریا دارند، از نظر گرما و رطوبت هوا و میزان بارندگی با هم متفاوت اند. به طور کلی، میزان بارندگی در سواحل خلیج فارس بیشتر و منظم تر است. در حالی که سواحل دریای عمان که تحت تأثیر بادهای موسمی اقیانوس هند قرار دارد، دارای باران های نامنظم و خشک سالی های فراوان است. ویژگی های آب و هوای این شهرها در پیوست شماره سه نشان داده شده است.
جدول 5-4 : مقاومت و ظرفیت حرارتی لازم در مناطق گرم، با توجه به حداکثر دمای هوا، دامنه ی نوسان دمای هوا و شدت تابش آفتاب
t(0)max
t(0)
(درجه سانتیگراد)
(درجه سانتی گراد)
R
Q
QR
30
5
0
10
20
25/0
45/0
65/0
5/12
5/23
5/32
1/3
1/10
2/21
10
0
10
20
25/0
45/0
65/0
25/0
35/0
45/0
2/6
8/15
3/29
15
0
10
20
25/0
45/0
65/0
5/37
5/47
5/57
4/9
4/21
8/36
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
موجود را می توان در تقسیمات اولیه (1) به دو نوع ثابت و متغیّر تقسیم کرد. واجب الوجود و کجردّات تام همان موجودات ثابتند و موجود متغیّر شامل همه ی موجودات مادی و نفوس متعلّق به ماده است. تغیّر از ماده «غیر» به معنای «دیگر شدن» و «دگرگون شدن» می باشد و از مفاهیم بدیهی است زیرا نمی توان برای آن مفهوم ماهوی در نظر گرفت که دارای جنس و فصل باشد و یا مفهوم عقلی روشنی یافت که بتوان آن مفهوم را در تغییرش بکار برد. مفهوم ثبات هم از مفاهیم بینیاز از تعریف است. تغیّر از واضح ترین و مسلم ترین حقایق این جهان است و جهان ثبات و ساکن نیست چرا که پدیده های آن عوض شده و اشیاء آن از حالی به حال دیگر و از وضعی به وضع دیگر و از کیفیّتی به کیفیّت دیگر در می آیند. علاوه بر تغییر طبیعت، هر یک از ما در حالات درونی مان، تغییراتی را با توجه به علم حضوری در می یابیم. سپس نتیجه می گیریم وجود متغیّر امر بدیهی است، اماّا وجود ثابت که هیچ تغییری نداشته باشد را باید با برهان ثابت کرد. بسیاری از علوم بشر، تحقیق درباره ی همین تغیّر ها و تبدلّها را به عهده دارند و قوانین کاشف این متغیرهاست. بخشی از فلسفه هم تغییرات و تبدلات طبیعت را بررسی می کند ولی این بررسی به شکل کلی و عمومی است و ما ؟؟ علوم، مبتنی بر جنبه های تغیّر قضاوتهای مهمی نیست. از نظر فلسفه، طبیعت جز شدن و تغییر و تحول نیست. تغیّر مفهومی است که برای انتزاع آن، باید دو چیز یا دو حالت یا دو جزء یک چیز را درنظر گرفت که یکی زایل شده و دیگری جایگزین آن گردد و یا عدم موجوی را تغیّر نامید چرا که وجود آن شیء تبدیل به غیر (عدم) شده است همچنین حدوث و پیدایش چیزی متغیّر است چون عدم قبلی تبدیل به وجود می شود.تغیّر را می توان به دو قسم دفعی و تدریجی تقسیم کرد. در تغیّر دفعی ، نقطه و مرز مشخصی بین سابق و موقعیّت لاحق وجود ندارد و زمانی بین آن ها فاصله نمی شود مثلاً تبدیل شدن آب به بخار تعلّق روح به نطفه و کنده شدن میوه از درخت تغییرات دفعی و در یک آن انجام می شود. تغییرات دفعی از دو وجود مثل آب و بخار یا وجود و عدم یک شیء انتزاع می شود مانند پریدن رنگ جسم و بی رنگ شدن آن1.
تغییر تدریجی در اصطلاح فلسفه (حرکت) نام دارد مانند تغییر درجه ی حرارت آب که تدریجاً حاصل می شود. همه ِ تحولات جهان طبیعت از راه حرکت انجام می شود. حرکت به ویژه حرکت مکانی از چیزهایی است که هریک از ما از آغاز زندگی با آن سرو کار داشتیم و هرگز از پیش چشم ما و شاید از فکر و اندیشه مان ناپدید نمی شود لذا با آن کاملاً آشنا بوده و آن را می شناسیم1. برای بحث در مورد متغّیر تدریجی 0حرکت) ابتدا تعاریف مختلفی که از آن شده را بیان و بررسی می نماییم.
تعریف حرکت: حرکت از نظر ارسطو کمال اول است برای امر بالقوه از آن جهت که بالقوه است.
الحرکُة کمالُ اولٍ لِما بالقُوَّةِ مِنْ حیثُ اَنَّهُ بالقَّةَ.
توضیح این نظر: حرکت یک شیء بدون غایت2 نیست یعنی هر جسمی که حرکتی را انجام می دهد مقصدی را می جوید و می خواهد با حرکت به آن مقصد برسد. سپس حرکت برای شیء متحرک حکم وسیله را دارد نه هدف. بنابر این اگر حرکت یک جسم را یک جا در نظر بگیریم و آن را در مقابل هدف قرار دهیم، خود فعلیّتی است که قبل از آغاز حرکت نبود و فقط امکان آن وجود داشت و همان فعلیّت نسبت به هدف اصلی نهایی، قوه موجودی که استعداد کمالی دارد. و الان آن کمال ندارد در شرایط خاصی به سمت آن کمال سیر می کند همین سیر مقداری برای رسیدن به کمال مطلوب است. کمال بدون حرکت برای جسم از حیث بالقوه بودن آن است می توانیم مثال را به این شکل بیان کنیم که جسم مکان را هدف قرار می دهد تا در آن استقرار یابد و به طرف آن می رود برای این جسم رفتن به استقرار تقدم دارد لذا رفتن کمال اول است پس هر گاه جسم شروع به رفتن می کند کمال برایش تحقق می شود. و رفتن کمال مطلق جسم نیست از آن جهت کمال است که هنوز نسبت به کمال دوم (استقرار در مکانی که خواص آن است) بالقوه می باشد.
این تعریف از نظر فلسفه در میان تعاریف دیگر دقیق تر است اما اشکال آن اینست که نمی توان آن را به اصطلاح منطقی حد تام دانست زیرا حد تام مخصوص ، هیاتی است که جنس و فصل داشته باشند ولی مفهوم حرکت از معقولات ثانیه فلسفی است که از نحوه ی وجود متحرک انتزاع شده و در خارج ؟؟ هر یا عرضی به نام حرکت نداریم.1
افلاطون حرکت را خروج از حالت یکسانی و برابری می داند.
«الحرکةُ هو خروجٌ عن مساوات»2 یعنی حرکت بیرون شدن از برابری و خارج شدن از حالت یکسانی است در مورد یکسانی می توان در نوع تصور برداشت یکی این که دو شیء مختلف در مقایسه با هم، یکسانند. و کافی یک شیء واحد در حال و در وقت مورد نظر قرار گرفته و حکم به یکسانی ان می شود و بر هر دو حال تعریف افلاطون صدق می کند.
اشکال تعریف افلاطون آنست که شامل حدوث حالی دفعی هم می شود چون شیء که معدوم بوده و یک دفعه موجود شده، از یکسانی خارج شده است در حالی که منظور از حرکت ، تغیّرات تدریجی است. در تعریفی منسوب به فیثاغورث حرکت را غیریّت معرّفی نموده است.
فیثاغورث در این تعریف حرکت را واقع شدن و تحقق غیریّت برای شیء واحد در انست مختلف می پندارد. البته حرکت با غیریت در مفهومن که یک مصداق دارند. در جایی که حرکت شاهده می شود ، نفس خروج شیء حالی به حل دیگر است پس حرکت یعنی غیر بودن با حال با حال دیگر، غیریّت حالی با حال دیگر و خروج از حالی ه حال دیگر.
تعریف دیگر حرکت مربوط به بوعلی سینا است وی معتقد است:
اِنَّ الحرکة حالٍ قارّةٍ فی الجسم یسیراً یسیراً علی سبیل اتّجاه نحو شیءٍ و الوصول به الیه و هو بالقوة او باصل .
یعنی حرکت......
اما قیود این تعریف عبارتند از:
تبّدل: در کلمه تبّدل یک زوال و یک وجود نهفته شده است یک شیء چیزی را پذیرفته و واجد گردیده و چیزی را از دست داده و فاقد می گردد. بین این کلمه و تبادل تفاوتی مشاهده می شود و آن اینست که در تبادل، دو شیء مغایر متبادل می شوند یعنی با از بین رفتن یکی، دیگری جایگزین آن می شود.
قارّة: امور متبدل با توجه به ماهیتشان دو دسته می شوند گروهی به حسب ماهیتشان ثابتند و تدریج و عدم قرار در آن ها راه ندارد مانند انسان یا مفهوم سفیدی. به این امور قارالذات گویند.
اما در گروهی دیگر، مفهوم تدریجی و عدم قرار، جزء ذات و مقّوم ماهیّت آن هاست. اگر مفهوم تدریجی را از این مفاهیم بگیریم، ماهیتی ناقص خواهند داشت مثل خود حرکت. به این امور غیر قارالذات گویند.
تقریباً تمام فلاسفه ی اسلامی معتقدند حرکت در امور غیر قارالذات معنی ندارد.
فی الجسم: تبّدلها را هم می توان هم در نفس های مجرد و هم در جسم دید. اما فقط تبدلّهایی که در جسم واقع می شود از نوع حرکت است و تبدلهای نفس مجرد از این مسأله خارج است.
یسیراً یسیراً: منظور از این قید، بیان تدریجی در حرکت است چرا که، خروج از قوه به فعل ممکن است دفعی هم باشد که آن حرکت نیست.
علی سبیل اتجّاة: غایت داشتن ؟ ذات حرکت است چرا که حرکت تبدلّی است که نحوه وجودش توجه داشتن به سوی دیگر است و حرکت بدون غایت معنی ندارد.
و الوصول به الیه: تبدلی که بالذات برای وصول به آن غایت صورت گیرد حرکت است.
بالقوة او بالفعل: بالقوه و بالفعل بودن صفت غایت حرکت است یعنی آن تبدلّی سبب و علت واقعی رسیدن به آن هدف است.
عده ای از فلاسفه به تبعیّت از قدما، حرکت را به «زوالٍ مِنْ حالٍ» یا «سلوک من القوة الی الفعل» تعریف کرده اند ابوعلی سینا این تعاریف را تحت النظمی دانسته و معتقد است در این فقط لفظ مترادفی بجای لفظ دیگر قرار گرفته است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 100
موقعیت جغرافیایی و تقسیمات سیاسی استان
استان مازندران با حدود 24 هزار کیلومتر مربع مساحت بین 47 دقیقه تا 38 درجه و 5 دقیقه عرض شمالی و 50 درجه و 34 دقیقه تا 56 درجه و 14 دقیقه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته ایت. دریای مازندران در شمال، استان تهران و سمنان در جنوب و استان های گیلان و گلستان به ترتیب در غرب و شرق آن قرار گرفته است. بر اساس آخرین تقسیمات کشوری سال 1375 و با توجه به تفکیک استان گلستان از استان مازندران، این استان در حال حاضر 14 شهرستان، 38 شهر، 34 بخش و 100 دهستان دارد. شهرستان های این استان عبارتند از: آمل، بابل، بابلسر، بهشهر، تنکابن، ساری، سواد کوه، قائم شهر، رامسر، محمودآباد، نکا، نور، نوشهر و چالوس.
جغرافیای طبیعی و اقلیم استان
موقعیت و وضعیت طبیعی استان مازندران نشانگر دو ناحیه عمده جلگه های ساحلی و کوهستانی البرز است. امتداد و جهت رشته کوه های البرز به صورت دیواری مرتفع و طولانی، نوار ساحلی و جلگه های کناره ای دریای مازندران را محصور کرده است. در سراسر استان مازندارن، شیب زمین از ارتفاعات به سوی جلگه و به سمت دریای خزر کاهش می یابد. در محل تلاقی جلگه و کوهپایههای شمالی البرز، به علت شدت فرسایش و تراکم آبرفت، قسمتی از ناهمواری های قدیمی با رسوبات جدیدتر پوشیده شده و در بعضی نقاط به صورت تپه درآمده است. تحت تأثیر نسیم دریا و بادهای محلی، در جلگه های سواحل جنوبی و شرقی دریای خزر، تپه های ماسه ای ساحلی تشکیل شده و سدی طبیعی و کم ارتفاع بین دریا و جلگه پدید آورده اند. همچنین در قسمت شرقی جلگه مازندران رسوباتی ضخیم به صورت تپه ماهوره های نسبتا مرتفع وجود دارد که حداکثر گسترش غربی آنها تا شهرهای بهشهر و نکا محدود میشود.
طبیعت استان مازندران تحت تأثیر عرض جغرافیایی، ارتفاعات البرز، ارتفاع از سطح دریا، دوری و نزدیکی به دریا، وزش بادهای محلی و ناحیه ای، جا به جایی توده های هوای شمالی و غربی و حتی پوشش متراکم جنگلی قرار دارد. به همین جهت و با وجود وسعت اندک، (و بر خلاف تصور عموم که آب و هوای آن را یکسره معتدل می دانند)، این ناحیه از تنوع آب و هوایی ویژه ای برخوردار است. دو جریان بزرگ نقش تعیین کننده ای در آب و هوای استان ایفا می کند:
یکی جریان هوایی شمال و شمال شرقی که از سیبری و قطب شمال به سوی
جنوب و جنوب غربی پیش روی می کند و موجب سردی هوا، یخ بندان و ریزش برف و باران می شود. این توده هوا در تابستان به سوی شمال رانده میشود و تأثیر چندانی در آب و هوای مازندران ندارد. دیگری جریان وزش بادهای غربی است که در زمستان از اقیانوس اطلس، دریای مدیترانه و دریای سیاه عبور می کند و پس از ورود به ایران، بارندگی های شدید و مداوم را باعث می شود. در ماه های
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 24
موقعیت جغرافیایی و تقسیمات سیاسی استان
استان قزوین از شمال به استان گیلان، از جنوب به استان مرکزی، از مشرق به استان تهران و از مغرب به استان زنجان و همدان محدود است و 1304 متر از سطح دریا ارتفاع دارد.
استان قزوین با توجه به موقعیت جغرافیایی خود، مانند پلی، پایتخت کشور را به مناطق شمالی و غربی و کشورهای قفقاز و اروپا متصل می کند و به دلیل موقعیت مناسب، ضمن توسعة کشاورزی، صنعتی و خدماتی به یکی از قطب های مهم توسعة کشور تبدیل شده است.
شهر قزوین تا سال 1375 جزو محدودة سیاسی – اداری استان تهران بود. در این سال، این شهر از استان تهران جدا شد و همراه با شهرستان تاکستان از استان زنجان، به عنوان استان قزوین در تقسیمات کشوری جای گرفت. این استان، بر اساس آخرین تقسیمات کشوری، دارای 2 شهرستان، 10 بخش، 12 شهر، 37 دهستان . 936 آبادی دارای سکنه است و شهرستان قزوین و تاکستان مجموع شهرستان های آن را تشکیل می دهند.
عشایر استان به لحاظ وابستگی های قومی عبارتاند از:
لرها و کردها: این گروه به احتمال زیاد در زمان شاه عباس به این منطقه کوچ داده شده اند. طایفه های کرد در نواحی طارم، قازقان، دودانگه، رودبار الموت، بشاریات و پشگلدره زندگی می کنند و تا این اواخر، زندگی چادرنشینی داشته و ییلاق و قشلاق می کرده اند.
طایفه های معروف کرد ساکن در استان قزوین عبارتاند از: چگنی، غیاثوند، کاکاوند، رشوند، مافی، بهتونی، جلیلوند، باجلان و کرمانی.
شهسون ها: شاهسون ها از ایل هایی هستند که در محدودة استان قزوین زندگی می کنند. بر اساس نوشته های اغلب مورخان، ایل های شاهسون در زمان شاه عباس صفوی به منظور مقابله با شورش طایفه های قزلباش سازماندهی شده اند. طایفه های مختلف شاهسون در استان قزوین شامل بغدادی ها و اینانلوها می باشند و بیش تر آن ها، در نواحی رامند، زهرا، خرقان و افشاریه یکجانشین شده اند و به کار دامپروری و کشاورزی اشتغال یافته اند. تعداد معدودی از شاهسون ها در محدوده ای میان کوه های خرقان و نواحی بزینه رود و کوه شاه کولک خمسه از یک طرف، و دهستان های زهرا، رامند و نواحی ساوه در استان مرکزی و استان قم ییلاق و قشلاق می کنند.
مراغی ها یا کله بزی ها: علاوه بر طایفه های یاد شده، در استان قزوین، و به ویژه در منطقة رودبار، گروهی مشهور به «مراغی» یا «کله بزی» نیز زندگی می کنند که گویش، نوع پوشش، آداب و رسوم و وابستگی قومی آنان بسیار جالب توجه و درخور توجه ویژه است.
رودخانه ها
رودخانة حاجی عرب
این رود از کوه های مرکزی سرچشمه می گیرد و تا سگزاباد ادامه دارد. در بعضی از سال ها، به علت وجود سیلاب ها، آب این رودخانه زیاد می شود.
رودخانه الموت
این رود از کوه های هفت خانی در ارتفاعات البرز سرچشمه می گیرد و پس از دریافت آب پانزده رود دیگر، به صورت یک رودخانة بزرگ و پرآب به نام الموت جریان می یابد. در جنوب صائین کلایه، اندجرود نیز به آن می پویندد و سرانجام در روستای شیرکوه با طالقان رود یکی می شود و شاهرودی را تشکیل می دهد.
رودخانه شاهرود
این رود تنها رودخانة دامنه جنوبی البرز است که آب آن به دریای مازندران میریزد. این رودخانه از دو شاخه اصلی طالقان رود و الموت رود تشکیل می شود که در شمال غربی روستای شیرکوه به هم می پیوندند. رودخانه شاهرود همواره طغیانی است و تا اواخر بهار، آب آن با گل و لای فراوان همراه است. آبرفت این رود برای شالیزارهای پیرامون آن، اهمیت قابل
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
موقعیت جغرافیایی و تقسیمات سیاسی استان گیلان
استان قزوین از شمال به استان گیلان، از جنوب به استان مرکزی، از مشرق به استان تهران و از مغرب به استان زنجان و همدان محدود است و 1304 متر از سطح دریا ارتفاع دارد.
استان قزوین با توجه به موقعیت جغرافیایی خود، مانند پلی، پایتخت کشور را به مناطق شمالی و غربی و کشورهای قفقاز و اروپا متصل می کند و به دلیل موقعیت مناسب، ضمن توسعة کشاورزی، صنعتی و خدماتی به یکی از قطب های مهم توسعة کشور تبدیل شده است.
شهر قزوین تا سال 1375 جزو محدودة سیاسی – اداری استان تهران بود. در این سال، این شهر از استان تهران جدا شد و همراه با شهرستان تاکستان از استان زنجان، به عنوان استان قزوین در تقسیمات کشوری جای گرفت. این استان، بر اساس آخرین تقسیمات کشوری، دارای 2 شهرستان، 10 بخش، 12 شهر، 37 دهستان . 936 آبادی دارای سکنه است و شهرستان قزوین و تاکستان مجموع شهرستان های آن را تشکیل می دهند.
عشایر استان به لحاظ وابستگی های قومی عبارتاند از:
لرها و کردها: این گروه به احتمال زیاد در زمان شاه عباس به این منطقه کوچ داده شده اند. طایفه های کرد در نواحی طارم، قازقان، دودانگه، رودبار الموت، بشاریات و پشگلدره زندگی می کنند و تا این اواخر، زندگی چادرنشینی داشته و ییلاق و قشلاق می کرده اند.
طایفه های معروف کرد ساکن در استان قزوین عبارتاند از: چگنی، غیاثوند، کاکاوند، رشوند، مافی، بهتونی، جلیلوند، باجلان و کرمانی.
شهسون ها: شاهسون ها از ایل هایی هستند که در محدودة استان قزوین زندگی می کنند. بر اساس نوشته های اغلب مورخان، ایل های شاهسون در زمان شاه عباس صفوی به منظور مقابله با شورش طایفه های قزلباش سازماندهی شده اند. طایفه های مختلف شاهسون در استان قزوین شامل بغدادی ها و اینانلوها می باشند و بیش تر آن ها، در نواحی رامند، زهرا، خرقان و افشاریه یکجانشین شده اند و به کار دامپروری و کشاورزی اشتغال یافته اند. تعداد معدودی از شاهسون ها در محدوده ای میان کوه های خرقان و نواحی بزینه رود و کوه شاه کولک خمسه از یک طرف، و دهستان های زهرا، رامند و نواحی ساوه در استان مرکزی و استان قم ییلاق و قشلاق می کنند.
مراغی ها یا کله بزی ها: علاوه بر طایفه های یاد شده، در استان قزوین، و به ویژه در منطقة رودبار، گروهی مشهور به «مراغی» یا «کله بزی» نیز زندگی می کنند که گویش، نوع پوشش، آداب و رسوم و وابستگی قومی آنان بسیار جالب توجه و درخور توجه ویژه است.
رودخانه ها
رودخانة حاجی عرب
این رود از کوه های مرکزی سرچشمه می گیرد و تا سگزاباد ادامه دارد. در بعضی از سال ها، به علت وجود سیلاب ها، آب این رودخانه زیاد می شود.
رودخانه الموت
این رود از کوه های هفت خانی در ارتفاعات البرز سرچشمه می گیرد و پس از دریافت آب پانزده رود دیگر، به صورت یک رودخانة بزرگ و پرآب به نام الموت جریان می یابد. در جنوب صائین کلایه، اندجرود نیز به آن می پویندد و سرانجام در روستای شیرکوه با طالقان رود یکی می شود و شاهرودی را تشکیل می دهد.
رودخانه شاهرود
این رود تنها رودخانة دامنه جنوبی البرز است که آب آن به دریای مازندران میریزد. این رودخانه از دو شاخه اصلی طالقان رود و الموت رود تشکیل می شود که در شمال غربی روستای شیرکوه به هم می پیوندند. رودخانه شاهرود همواره طغیانی است و تا اواخر بهار، آب آن با گل و لای فراوان همراه است. آبرفت این رود برای شالیزارهای پیرامون آن، اهمیت قابل توجهی دارد. این رود با جهت شرقی – غربی، پس از طی مسافتی و گذشتن از لواسان، در تنگه منجیل به دریاچة سد سفیدرود می ریزد.