لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
اِنّا اَنزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنّاسِ بِلْحَقِّ فَمَنِ اهَتدی فَلِنَفْسِه وَ مَنْ ضَلََّ فَاِنَّما یَضِلُّ عَلَیْهْمِ بِوَکیلٍ
اَللهُ یَتَوَفَّی الْانْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الّتَی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی قَضی عَلَیْهَا اْلمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْاخُرْی اِلی اَجَلٍ مُسَمّیً اِنَّ فی ذلِکَ لَایاتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَّرونَ
اَمِ اتّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ شُفَعاءَ قُلْ اَوَلَوْکانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئًا وَیَعْقِلُونَ
قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَهُ جَمیعًا لَهُ مُلْکُ السّشمواتِ وَاْلَارْضِ ثُمَّ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
تفسیر:
خداوند ارواح را به هنگام مرگ و خواب می گیرد
بعد از ذکر دلائل توحید و بیان سرگذشت مشرکان و موحدان، در نخستین آیه مورد بحث این حقیقت را توضیح می دهد که پذیرش و عدم پذیرش شما سود و زیانش متوجه خودتان است، و اگر پیامبر (ص) در این زمینه اصرار می ورزد نه بخاطر نفعی است که عائد او شود، بلکه صرفاً انجام وظیفه الهی است، می فرماید:
«ما این کتاب آسمانی را به حق برای مردم بر تو نازل کردیم» (انا انزلنا علیک الکتاب للناس بالحق) (1).
«هر کس هدایت را پذیرا شود به نفع خود او ست، و هرکس گمراهی را بر گزیند تنها به زیان خود او تمام می شود» (فمن اهتدی فلنفسه و من ضل فانمایضل علیها).
و در هر حال «تو مأمور نیستی که حق را در قلوب آنه به اجبار داخل کنی» وظیفه تو تنها ابلاغ و انذار است (و ما انت علیهم بوکیل)
این سخن که هر کس راه حق را پیش گیرد سودش عائد خود او می شود، و هرکس در بیراهه گام نهد زیانش دامن خود او را می گیرد، کراراً در آیات قرآن آمده است، و تأکیدی است بر این واقعیت که نه خدا نیازی به ایمان بندگان و وحشتی از کفر آنها دارد و نه پیامبر او، او این برنامه را تنظیم نکرده تا سودی کند «بلکه تا بر بندگانش جودی کند».
تعبیر «و ما انت علیهم بوکیل» (با توجه به اینکه وکیل در اینجا به معنی کسی است که موظف بر ایمان آوردن گمراهان باشد) کراراً در آیات قرآن با همین عبارت و یا شبیه به آن تکرار شده، و بیانگر این حقیقت است که پیغمبر اکرم (ص) مسئول ایمان مردم نیست، اصولا ایمان از طریق اجبار به دست نمی آید، و تنها موظف است که در ابلاغ فرمان الهی به مردم لحظه ای کوتاهی و سستی نکند خواه پذیرا شوند یا رویگردان؟
***
سپس برای اینکه روشن سازد همه چیز انسانها و از جمله حیات و مرگشان به دست خدا است می گوید: «خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می کند» (الله یتوفی الا نفس حین موتها).
«وارواحی را که نمرده اند نیز به هنگام خواب می گیرد (و التی تمت ؟ فی منامها).
و به این ترتیب «خواب» برادر «مرگ» است و شکل ضعیفی از آن چرا که رابطه روح با جسم به هنگام خواب به حداقل می رسد وبسیاری از پیوندهای این دو قطع می شود.
بعد می افزاید: «ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده نگه می دارد» (به گونه ای که هرگز از خواب بیدار نمی شوند) و ارواح دیگری را که فرمان ادامه حیاتشان داده به بدنهایشان باز می گرداند تا سر آمد معینی» (فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الخری الی مسمی).
آری «در این مسأله آیات و نشانه های روشنی است برای کسانی که تفکر می کنند» (ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون)
***
از این آیه امور زیر به خوبی استفاده می شود:
انسان ترکیبی است از روح و جسم، روح گوهری است غیر مادی که ارتباط آن با جسم مایه نور و حیات آن است.
به هنگام مرگ خداوند این رابطه را قطع می کند، و روح را به عالم ارواح می برد و به هنگام خواب نیز این روح را می گیرد، اما نه آنچنان که رابطه به کلی قطع شود، بنابر این روح نسبت به بدن دارای سه حالت است: ارتباط تام (حالت حیات و بیداری) ارتباط ناقص (حالت خواب) قطع ارتباط به طور کامل (حالت مرگ).
«خواب» چهره ضعیفی از «مرگ» نمونه کامل «خواب»!
خواب از دلائل استقلال و اصالت روح است، مخصوصاً هنگامی که «رویا» آنهم رویاهای صادقه توأم باشد این معنی روشنتر میشود.
بعضی از ارواح هنگامی که در عالم خواب و ؟؟؟ می شود گاه به قطع کامل این ارتباط می انجامد به طوری که صاحبان آنها هرگز بیدار نمی شوند، و اما ارواح دیگر در حال خواب و بیداری در نوسانند تا فرمان الهی فرا رسد.
توجه به این حقیقت که انسان همه شب به هنگام «خواب» در آستانه مرگ قرار می گیرد درس عبرتی است که اگر در آن بیندیشد برای «بیداری» او کافی است.
تمام این امور به دست قدرت خداوند انجام می گیرد، و اگر در آیات دیگر سخن از قبض روح به دست «ملک الموت» و فرشتگان مرگ مرگ امده، به عنوان این است که آنها فرمانبران حق و مجریان اوامر او هستند و تضادی میان این دو وجود ندارد.
به هر حال این که پایان آیه می فرماید: «در این موضوع نشانه های روشنی است برای کسانی که اندیشه می کنند» منظور نشان هائی از قدرت خداوند و مأله مبدء و معاد و ضعف و ناتوانی انسان در برابر اراده او است.
***
از آنجا که در آیه گذشته حاکمیت «الله» بر وجود انسان و تدبیر او از طریق نظام مرگ و حیات و خواب و بیداری مسلم شد در آیه بعد سخن از انحراف مشرکان در مسأله شفاف به میان می آورد تا به آنها ثابت کند مالک شفاعت همان مالک مرگ و حیات و حیات آدمی است، نه بتهای فاقد شعور، می فرماید: «آنها غیر خدا را شفیعان خود برگزیدند» (ام اتتخذوا من دون الله شفعاء).
می دانیم که یکی از بهانه های معروف بت پرستان در مورد پرستش بتها این بود که می گفتند: «ما آنها را بخاطر این می پرستیم که شفیعان مانزد الله بوده
97- اِنَّ الَّذینَ تَوَفّیهُمُ الْملائکَهُ ظالِمی اَنْفُسهِمِ قالوا فِیهمَ کُنتُمْ قالُوا کُنّا مُسْتَضْعَفینَ فی الاَرْضِ قالُوا اَلَمْ تَکُنْ اَرْضُ اللهِ واسِعَهْ فَتُهاجِروا فیها فَاُلئِکَ مَأوْیهُمْ جَهَنَّمس وَ ساعَتْ مَصیراً.
98- اِلَّا الْمَستَضْعَفینَ مِنَ الرَجالِ وَالنِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لایسْتَطیعونِ حیلَةً وَلا یَهتَدونَ سَبیلاً
99- فَاوُلَئِکَ عَسَی اللهَ اَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَکانَ اللهُ عَفُواً غَفُوراً.
ترجمه:
97- کسانی که فرشتگان (قبض ارواح) روح آنها را گرفتند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند و به آنها گفتند شما در چه حالی بودید (و چرا با اینکه مسلمان بودید در صف کفار جای داشتید؟) گفتند ما در سرزمین خود تحت فشار بودیم، آنها (فرشتگان) گفتن مگر سرزمین خدا پنهاور نبود که مهجرت کنید؟ پس آنها (عذری نداشتند و) جایگاهشان دوزخ و سر انجام بدی دارند.
98- مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانی که به راستی تحت فشار قرار گرفته اند، نه چاره ای دارند و نه راهی (برای نجات از آن محیط آلوده) می یابند.
99- آنها ممکن است خداوند مورد عفوشان قرار دهد و خداوند عفو کننده و آمرزنده است.
شأن نزل:
قبل از آغاز جنگ بدر سران قریش اخطار کردند همه افراد ساکن مکه که آمادگی برای شرکت در میدان جنگ دارند، باید برای نبرد با مسلمانان حرکت کنند و هر کس مخالفت کند خانه او ویران و اموالش مصادره می شود، به دنبال این تهدید، عده ای از افرادی که ظاهراً اسلام آورده بودند ولی به خاطر علاقه شدید به خانه و زندگی و اموال خود حاضر به مهاجرت نشده بودند، نیز با بت پرستان به سوی میدان جنگ حرکت کردند، و در میدان در صفوف مشرکان ایستادند و از کمی نفرات مسلمانان به شک و تردید افتادند و سرانجام در این میدان کشته شدند، آیه فوق نازل گردید و سرنوشت شوم آنها را شرح داد.
تفسیر: در تعقیب بحثهای مربوط به جهاد، در این آیات اشاره به سرنوشت شوم کسانی می شود که دم از اسلام می زدند ولی برنامه مهم اسلامی یعنی «هجرت» را عملی نساختند در نتیجه به وادی های خطرناکی کشیده شدند و در صفوف مشرکان جان سپردند، قرآن می گوید: «کسانی که فرشتگان قبض روح، روح آنها را گرفتند در حالی که به خود ستم کرده بودند، و از آنها پرسیدند، شما اگر مسلمان بودید، پس چرا در صفوف کفار قرار داشتید و با مسلمانان جنگیدید؟»
(ان الذین تو فاهم الملائکه ظالمی قالوا فیم کنتم).
آنها در پاسخ به عنوان عذر خواهی می گویند: «ما در محیط خود تحت فشار بودیم و به همین جهت توانائی بر اجرای فرمان خدا نداشتیم».
(قالوا کنا مستضعفین فی الارض).
اما این اعتذار از آنان پذیرفته نمی شود و بزودی از فرشتگان خدا پاسخ می شنوند که: «مگر سرزمین پروردگار وسیع و پهناور نبود که مهاجرت کنید وخود را از ان محیط آلوده و خفقان بار برهانید».
(قالوا الم تکن ارض الله واسعه فتهاجروا فیها).
و در پایان به سرنوشت آنان اشاره کرده، می فرماید: «این گونه اشخاص که با عذرهای واهی و مصلحت اندیشی های شخصی شانه از زیر بار هجرت خالی کردند و زندگی در محیط آلوده و خفقان بار را بر آن ترجیح دادن، جایگاهشان دوزخ و بد سرانجامی دارند».
(فاولئک مأویهم جهنم و ساعت مصیراً).
در آیه بعد مستضعفان و ناتوانانهای واقعی (نه مستضعفان دروغین) را استثناء کرده و می فرماید:
«مردان و زنان و کودکانی که هیچ راه و چاره ای برای هجرت و هیچ طریقی برای نجات از آن محیط آلوده نمی یابند، از این حکم مستثنی هستند، زیرا واقعاً این دسته معذورند و خداوند ممکن نیست تکلیف مالا یطاق کند».
(الا المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لا یستطیون حیله و لا یهتدون سبیلا).
و در آخرین آیه می فرماید: «ممکن است اینها مشمول عفو خداوند شوند و خداوند همواره بخشنده و آمرزنده بوده است».
(فالءک عسی الله ان یعفو عنهم و کان الله عفوا غفورا).
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
شبهای قدر از دیدگاه اهل سنت
۲۱ مهر ۱۳۸۵
از جمله مواردى که در کتب روایى و آثار مفسران اهل سنت در مورد آن، اختلاف نظر وجود دارد و سرانجام اجماع عالمان این مذهب برآن مهر خاتمت مىنهد، موضوع «جایگاه زمانى شب قدر» است. شب قدر، اگر چه در تواتر روایات شیعى، قطعاً از شبهاى دهه سوم ماه مبارک رمضان شمرده مىشود و تردید در آن نیز به واسطه روایات منقول از ناحیه معصومین(ع) و نیز تفاوت تفاسیر روایات است، اما از این حیث که شبى خارج از ماه رمضان نیست، مورد اجماع کلی و قطعى است.
مقدمه
موضوع و اهمیت شب قدر، همانطور که در ادبیات فکرى، عقیدتى و روایى شیعه جایگاه ویژه و بالایى دارد، در بین سایر فرق مسلمین نیز شأن و جایگاه خاص خود را دارد. دو فرقه و شعبه اصلى آیین اسلام، یعنی مذاهب تشیع و تسنن، اگر چه در برخى موارد و موضوعات مرتبط با شبهاى قدر و آیینها و مناسک ویژه، آن، اختلاف نظرهایى دارند، اما در اهمیت و جایگاه آن تردید روا نمىدارند.شاید اختلافهاى روایی و موضوعى که در این نوشتار به عمدهترین آنها اشاره خواهد شد، مباحثى باشد در خور توجه و اهمیت، اما مهمتر از همه این مباحث، قبول بالاتفاق وجود چنین شبى است و فیض جارىای که خداوند در این شب از آسمان و به مداومت مىفرستد. سرچشمه این اتفاق نظر و عقیده نیز آیات مشیر به این موضوع در قرآن کریم است و سرچشمه آن اختلاف نظرها، تأثیر و تاثر اختلاف عقاید و برداشتها از این آیات، که در میراث حدیثى و روایى هر دو فرقه رسوخ یافته است.در نوشتار حاضر، فارغ از بحث تشیع، موضوعات و وجوهی از موارد مرتبط با شب قدر را، با تعاریف و گفتارهاى عالمان و مستند به کتب روایى و شروح تفسیری اهل سنت تقریرخواهیم نمود؛ بدان امید که این باب گشوده شده، در پىآمد خود تحقیقات و مباحث جامعتر را نیز به دنبال آورد.
بحث نخست: زمان شب قدر
از جمله مواردى که در کتب روایى و آثار مفسران اهل سنت در مورد آن، اختلاف نظر وجود دارد و سرانجام اجماع عالمان این مذهب برآن مهر خاتمت مىنهد، موضوع «جایگاه زمانى شب قدر» است. شب قدر، اگر چه در تواتر روایات شیعى، قطعاً از شبهاى دهه سوم ماه مبارک رمضان شمرده مىشود و تردید در آن نیز به واسطه روایات منقول از ناحیه معصومین(ع) و نیز تفاوت تفاسیر روایات است، اما از این حیث که شبى خارج از ماه رمضان نیست، مورد اجماع کلی و قطعى است.در میان عالمان و در میراث روایى و تفسیرى اهل سنت، اما، ابتدا در این خصوص و سپس در قطعى کردن جایگاه این شب در ماه مبارک رمضان تردید و تفاوت وجود دارد. دستهاى از روایات، همچون روایت مشهور «ابوحنیفه» در «شرح الازهار»، بر این اعتقاد تاکید مىکند که شب قدر به طور قطعى و یقینى نمىتواند در این دهه باشد و بلکه در تمامى لیالى سال پنهان است. روایت مذکور، که در ضمن مسئلهاى فقهى وارد شده، چنین است: «شب قدر، در میان شبهاى سال پنهان است و چنانچه کسى طلاق همسرش را مشروط به انجام در شب قدر نماید، بدون گذشت یکسال کامل، طلاق واقع نشده است»(ج1ـ ص57).این حکمواره و در واقع روایت مستند، اشاره به این معنا دارد که جایگاه زمانى شب قدر، در حد احتمال قریب به یقین نیز نیست تا بتوان بر مبناى آن، به شکوک فروع و احتمالات نیز توجه کرد. در حقیقت، این روایت و روایات مشابه، چون روایت «عبدالله بن مسعود» با این مضمون که: «تنها کسى مىتواند شب قدر را درک کند که یکسال تمام شب زنده دارى کرده باشد» (درالمنثور، ج6ـ ص376)، بر موضوع پنهان بودن شب قدر به لحاظ جایگاه زمانى تاکید دارد و این بدان معناست که احتمال قرار داشتن شب قدر در یکى از شبهاى دهه آخر ماه مبارک منتفى و حداقل به لحاظ احتمال، برابر با شبهاى دیگر سال است.این دسته از روایات منقول در منابع اهل سنت، البته از سوى دستهای دیگر از روایات معتبرتر، که در نهایت به اجماع بیشتر مفسران و عالمان اهل سنت انجامیده است، مورد تردید و انکار قرار گرفته است. اگر گشودن بابى با عنوان «باب فضیلة (فضل) لیلةالقدر» ملازم و در کنار ابواب «صوم» و «صیام» در منابع روایى اهل سنت نشانه و اشارهاى نزدیک به موضوع قرار داشتن شب قدر در ماه رمضان و ارتباط آن با ماه صیام پنداشته نشود، روایات معتبر چندانى در این خصوص وجود دارد که بر موضوع فوق تاکید دارد.از «ماوردى» در «الحاوى الکبیر» روایتى سراغ داریم با این مضمون که: «در این که شب قدر در دهه سوم ماه رمضان است، تردیدى بین عالمان نباید باشد، چه، ابوذر از رسول الله روایت کرده است که این شب در دهه پایانى ماه رمضان است» (ص483). نیز روایت «عبدالله بن عمر» از رسول خدا(ص) که فرموده است: «شب قدر را در دهه پایانى رمضان بجویید» (درالمنثور، ج6ـ ص372).شاید روایت «عایشه» از احوال رسول مکرم اسلام در دهه پایانى ماه رمضان را نیز تاکیدى بر این جایگاه زمانى بتوان شمرد: «آنگاه که دهه آخر رمضان فرا مىرسید، رسول خدا شبها را بیدار بود و اهل و خویش خود را نیز بیدار مىداشت و از زنان دوری میجست»(المغنى، ج 3ـ ص 179) و نیز روایت »ابن عمر« از اعتکاف پیامبر در دهه پایانى ماه مبارک رمضان را که در »صحیح مسلم« آمده است: «پیامبر دهه انجامین ماه رمضان را در اعتکاف بودند» (شرح نووی، ج8 ـص 66).گفته شد که با وجود تعدد روایات دسته دوم، یعنى روایات مؤید قرار داشتن شب قدر در ظرف زمانى ماه مبارک رمضان و به خصوص در دهه سوم این ماه، روایات و احکام و تفاسیر دسته اول از مفسران و عالمان اهل سنت مبنى بر پنهان بودن شب قدر در لیالى مجموع سال تضعیف مىشود؛ اما باب اختلاف بر سر تعیین جایگاه واقعى این شب در میان شبهاى دهه آخر رمضان همچنان در میان راویان و مفسران حدیث اهل تسنن مفتوح است.روایات و مباحث متعدد و متفاوتى در این خصوص در منابع اهل سنت وارد شده است که در یک طبقه بندى کلى به سه دسته روایات تاکیده کننده بر شب بیست و یکم، شب بیست و سوم و شب بیست و هفتم تقسیم مىشوند. البته روایات بسیار ضعیفی نیز مبنی بر لیلةالقدر بودن شب هفدهم وجود دارد؛ ازجمله روایت «ابن عباس» در «درالمنثور» (ج6ـ ص376).عمدهترین و بیشترین تاکید در روایات منابع سنى، بر شب بیست و سوم حکایت دارد و البته این تنها در منابع منعکس شده است و در عمل (امروزه) به استناد روایات مربوط به شب بیست و هفتم، این احتمال قوىتر از سایرین دانسته شده و بر آن تأکید مىشود و اعمال ویژه و مؤکد شب قدر نیز در میان اهل سنت، به طور خاص در این شب صورت مىپذیرد. برخى روایات وارده در منابع اهل سنت در این زمینه را مرور مىنماییم:در «صحیح مسلم» آمده است: «گفته شده شب بیست و سوم، شب قدر است و این موضوع قول بسیارى صحابه و تابعین است» (ج8 ـ ص 58) و در روایتى از »ابن عمر» منقول است که «فردى نزد پیامبر عرض کرد که در خواب دیده است شب قدر، هفت روز مانده به پایان رمضان است و پیامبر فرمود خوابهاى شما که بر بیست و سوم توافق دارند صحیحاند و هر کس خواست شبزندهدارى قدر را درک کند، این شب را احیاء نگهدارد» (مجمع البیان، ج10ـ ص) و نیز روایت منقول از «سعید بن جبیر» در «درالمنثور»(ج6ـ ص 373) که مؤید همین نظر است.داستان معروف «عبدالله بن انیس جُهنى» و «شب جهنى» نیز که به تکرار در روایات و منابع اهل سنت و شیعه نقل شده است، نیز، تاکیدى بر شب بیست و سوم ماه رمضان به عنوان شب قدر است. چکیده داستان عبدالله و «شب جهنى» چنین است: عبدالله بن انیس از تیره جهنیه که رمهدارى بادیه نشین بود، به دلیل دورى از مدینه، امکان حضور دایم در مدینه را نداشت. روزى خدمت رسول خدا رسید و احوال خویش عرضه داشت که به دلیل بعد مسافت امکان حضور دایم در شبهاى رمضان و احیاء نگهداشتن را در مدینه ندارد و از پیامبر خواست تا شب قدر را براى او معین کند تا در آن شب در مدینه حضور یابد و به عبادت بپردازد. پیامبر در پاسخ وى فرمود: «شب بیست و سوم ماه رمضان»(درالمنثور، ج6ـ ص 373) و از آن پس، شب بیست و سوم به عنوان شب قدر و «شب جهنى» معروف شد.در کنار این روایات، دستهاى دیگر از روایات و تفاسیر اهل سنت، حکایت از «لیلة القدر» بودن شبهاى بیست و یکم و بیست و هفتم دارند و قول دوم از روایات این دسته، یعنى شب قدر بودن بیست و هفتم، تقریباً پذیرفتهتر از قول اول است؛ اگر چه با قول لیلة القدر بودن شب بیست و سوم نیز به لحاظ تعدد روایات و تفاسیر سندى در برابرى است، اما به جهت اقبال خاص، امروزه شایعتر از دیدگاه دیگر مورد اهتمام اهل سنت است وشبى است که بزرگ شمرده مىشود. البته شبهاى بیست و سوم و بیست و یکم نیز مانند آنچه در بین شیعیان متداول است، در بین اهل سنت محل اهتمام و توجهاند.اما روایات متعددى نیز در خصوص لیلة القدر بودن شب بیست و هفتم وجود دارد که مىتوان با مراجعه به کتب روایى بعض تفاسیر آنها را مشاهده کرد. اجمالاً تاکید و یقینى منقول از «ابىّ بن کعب» در ضمن روایت منقول از وى در صحیح مسلم از «زرّ بن حبیش» که میگوید «ابی قسم یاد کرده است شب قدر شب بیست و هفتم است، زیرا به روایت پیامبر در بامداد شب قدر خورشید کمرونق و کمرمق و بدون پرتوهاى چندان طلوع مىکند» (ج8 ـ ص65) را اگر ضمیمه کنیم به روایات دیگر مثل روایتى منقول از پیامبر(ص) توسط «عایشه» که: «شب قدر را در شب بیست و هفتم بجویید» و روایتهاى مشابه دیگر، تقریباً احتمالى که براى روایات شب بیست و سوم به دست مىآمد، براى این شب نیز قابل تصور است و البته تاکید بر این شب از سوى اهل سنت بدون دلیل دیگرى و شاید در پىآمد عرف رایج بین عالمان و عامیان، ترجیح بلامرجحی است که یافتن دلیل براى آن حوصله بررسى متون فراوانى را آنهم بدون اعتماد به رسیدن به نتیجه قطعى مىطلبد.بههرحال بین شب بیست و سوم (که روایات معروف اهل سنت و شیعه به صورت مشترک بدان اشاره دارند) و شب بیست و هفتم، تاکید و تردیدى خاص وجود ندارد، الا تفاوت نظرى که بدان اشاره شد.در مجموع، به نظر مىرسد حاصل جمع روایات و وجه غالب آنها و دیگر تفاسیر اهل سنت، نخست بر مسئله جایگاه زمانى شب قدر در ماه مبارک رمضان و سپس در قرار داشتن این شب در دهه سوم اتفاق دارند و وجوه دیگر با وجود تعدد و کثرت سندى و اقبال به آنها، به لحاظ ضعف در برابر این دسته روایات و تفاسیر منقول، معتبر نباشند.
بحث دوم: عمومیت شب قدر
از جمله مباحث دیگرى که در خصوص شب قدر مطرح است، اختصاص و عمومیت زمانى شب قدر به دورهاى خاص، یا جریان داشتن این باب واسعه الهى در همه دورههاست. از موضوعاتى که تقریباً اتفاق نظر در مورد آن به حد اجماع و تواتر رسیده است، عمومیت داشتن شب قدر در همه دورهها و زمانهاست؛ اما پارهاى احادیث و روایات منقول در اسناد روایى اهل سنت، که گاه به آنها استدلال مىشود و بى طرفدار نیز نیستند، بر این اعتقاد استوارند که شب قدر مخصوص به دوره خاص حیات پیامبر بوده است و دیگر شب قدرى وجود ندارد. به بیان دیگر، این شب، اختصاص به دورهاى خاص از زمان (دوران حیات پیامبر) داشته و قابل تکرار نیست.